ولادت قمر بنی هاشم وروز جانباز به شیفتگان مبارک

چهارشنبه 10 دی 93 نفر بازدید
نگاهى به شخصیت و عملکرد حضرت عباس (ع) زندگانى حکمت‏آمیز و غرور آفرین پیشوایان معصوم علیهم‏السلام و فرزندان برومندشان، سرشار از نکات عالى و آموزنده در راستاى الگوگیرى از شخصیت کامل و بارز آنان بوده و نیز درس‏هاى تربیتى آنان نسبت به فرزندان خویش، در تمامى زمینه‏هاى اخلاقى و رفتارى، سرمشق کاملى براى تشنگان زلال معرفت و پناهگاه استوارى براى دوستداران فرهنگ متعالى اهل‌بیت عصمت علیهم‏السلام و به ویژه براى نسل جوان، خواهد بود. از آن جا که زندگانى پر خیر و برکت اهل‌بیت علیهم‏السلام در بردارنده دو اصل استوار «حماسه و عرفان» است، پرداختن به بُعد حماسى زندگانى آنان و فرزندانشان که در معرض پرورش و تربیت ناب اسلامى قرار داشته‏اند، براى عامّه مردم و به ویژه جوانان جذّاب و گام مؤثرى در عرصه تبلیغ اهداف خواهد بود. اى ام‏البنین! نور دیده‏ات نزد خداوند منزلتى سترگ دارد و پروردگار در عوض آن دو دست بریده، دو بال به او ارزانى مى‏دارد که با فرشتگان خدا در بهشت به پرواز درآید؛ آن سان که پیشتر این لطف به جعفربن ابى‏طالب شده است. همچنین غبار برخى شبهات عامیانه را از چهره مخاطبان مبلغان دینى، در راستاى معرفى و تبلیغ اهداف و انگیزه‏هاى اهل‌بیت علیهم‏السلام خواهد سترد. شبهاتى از قبیل این که چرا مبلغان بیشتر به جنبه‏هاى عاطفى و خصوصاً به مظلومیت اهل‌بیت پیامبر علیهم‏السلام مى‏پردازند؟ اگر چه پاسخ به این پرسش ساده، براى مبلغان بسیار روشن و بدیهى است، اما باید به خاطر داشت که مبلّغ مى‏بایست ضمن پاسداشت احترام شنوندگان و مخاطبان خود، براى تأثیرگذارى بیشتر در آنان، پاسخگو و برآورنده نیازهاى روحى آنان، با اطلاع رسانى بیشتر در ابعاد حماسى آن بزرگ مردان حماسه و اندیشه و هدایت نیز باشد. با این پیش درآمد، مى‏توان با تبیین جنبه‏هاى حماسى شخصیت پور بى هماورد حیدر علیه‏السلام در زوایایى از زندگانى آن حضرت که کمتر بیان شده است، گام مؤثرى برداشت. این نوشتار سعى دارد، با بررسى زندگانى حضرت عباس علیه‏السلام پیش از رویداد روز دهم محرم سال ۶۱ هجرى، به ابعاد حماسى شخصیت او، با نگاهى به فعالیت‏هاى دوران نوجوانى و شرکت وى در جنگ‏ها، چهره روشن‏ترى از آن حضرت به تصویر کشد. ولادت و نام‏گذارى داستان شجاعت و صلابت عباس علیه‏السلام مدت‏ها پیش از ولادت او، از آن روزى آغاز شد که امیرالمؤمنین علیه‏السلام از برادرش عقیل خواست تا براى او زنى برگزیند که ثمره ازدواجشان، فرزندانى شجاع و برومند در دفاع از دین و کیان ولایت باشد.(۱) او نیز «فاطمه» دختر «حزام بن خالد بن ربیعة» را براى همسرى مولاى خویش انتخاب کرد که بعدها «ام‏البنین» خوانده شد. این پیوند، در سحرگاه جمعه، چهارمین روز شعبان سال ۲۶ هجرى، به بار نشست.(۲) نخستین آرایه‏هاى شجاعت، در همان روز، زینت‌بخشِ غزل زندگانى عباس علیه‏السلام گردید؛ آن لحظه‏اى که على علیه‏السلام او را «عباس» نامید. نامش به خوبى بیانگر خلق و خوى حیدرى بود. على علیه‏السلام طبق سنت پیامبر (صلى‏الله‏علیه ‏و آله) در گوش او اذان و اقامه گفت. سپس نوزاد را به سینه چسباند و بازوان او را بوسید و اشک حلقه چشانش را فراگرفت. ام‏البنین علیهاالسلام از این حرکت شگفت زده شد و پنداشت که عیبى در بازوان نوزادش است. دلیل را پرسید و نگارینه‏اى دیگر بر کتاب شجاعت و شهامت عباس (ع)افزوده شد. امیرالمؤمنین (ع) حاضران را از حقیقتى دردناک، اما افتخارآمیز، که در سرنوشت نوزاد مى‏دید، آگاه نمود که چگونه این بازوان، در راه مددرسانى به امام حسین (ع) از بدن جدا مى‏گردد و افزود: اى ام ‏البنین! نور دیده‏ات نزد خداوند منزلتى سترگ دارد و پروردگار در عوض آن دو دست بریده، دو بال به او ارزانى مى‏دارد که با فرشتگان خدا در بهشت به پرواز درآید؛ آن سان که پیشتر این لطف به جعفربن ابى‏طالب شده است.(۳) امیرالمؤمنین (ع) فرمود: جلوتر بیا. عباس (ع) پیش روى پدر ایستاد و امام با دست خود، شمشیر را بر قامت بلند او حمایل نمود. سپس نگاهى طولانى به قامت او نمود و اشک در چشمانش حلقه زد. حاضران گفتند: یا امیرالمؤمنین! براى چه مى‏گریید؟ امام پاسخ فرمود: گویا مى‏بینم که دشمن پسرم را احاطه کرده و او با این شمشیر به راست و چپ دشمن حمله مى‏کند تا این که دو دستش قطع مى‏گردد. کودکى و نوجوانى تاریخ گویاى آن است که امیرالمؤمنین (ع) همّ فراوانى مبنى بر تربیت فرزندان خود مبذول مى‏داشتند و عباس علیه‏السلام را افزون بر تربیت در جنبه‏هاى روحى و اخلاقى از نظر جسمانى نیز مورد تربیت و پرورش قرار مى‏دادند. تیزبینى امیرالمؤمنین علیه‏السلام در پرورش عباس (ع)، از او چنین قهرمان نام‏آورى در جنگ‏هاى مختلف ساخته بود. تا آن جا که شجاعت و شهامت او، نام على (ع) را در کربلا زنده کرد.روایت شده است که امیرالمؤمنین (ع) روزى در مسجد نشسته و با اصحاب و یاران خود گرم گفتگو بودند. در آن لحظه، مرد عربى در آستانه در مسجد ایستاده، از مرکب خود پیاده شد و صندوقى را که همراه آورده بود، از روى اسب برداشت و داخل مسجد آورد.به حاضران سلام کرد و نزدیک آمد و دست على (ع)را بوسید، و گفت: مولاى من! براى شما هدیه‏اى آورده‏ام و صندوقچه را پیش روى امام نهاد. امام درِ صندوقچه را باز کرد. شمشیرى آب‏دیده در آن بود. در همین لحظه، عباس (ع)که نوجوانى نورسیده بود، وارد مسجد شد. سلام کرد و در گوشه‏اى ایستاد و به شمشیرى که در دست پدر بود، خیره ماند. امیرالمؤمنین (ع) متوجه شگفتى و دقت او گردید و فرمود: فرزندم! آیا دوست دارى این شمشیر را به تو بدهم؟ عباس (ع) گفت: آرى! امیرالمؤمنین (ع)فرمود: جلوتر بیا. عباس (ع) پیش روى پدر ایستاد و امام با دست خود، شمشیر را بر قامت بلند او حمایل نمود. سپس نگاهى طولانى به قامت او نمود و اشک در چشمانش حلقه زد. حاضران گفتند: یا امیرالمؤمنین! براى چه مى‏گریید؟ امام پاسخ فرمود: گویا مى‏بینم که دشمن پسرم را احاطه کرده و او با این شمشیر به راست و چپ دشمن حمله مى‏کند تا این که دو دستش قطع مى‏گردد.(۴) و این گونه نخستین بارقه‏هاى شجاعت و جنگاورى در عباس (ع) به بار نشست. شرکت در جنگ‏ها، نمونه‏هاى بارزى از شجاعت ۱ـ آب رسانى در صفین پس از ورود سپاه هشتاد و پنج هزار نفرى معاویه به صفین، وى به منظور شکست دادن امیرالمؤمنین علیه‏السلام، عده زیادى را مأمور نگهبانى از آب راه فرات نموده و «ابوالاعور اسلمى» را بدان گمارد. سپاهیان خسته و تشنه امیرالمؤمنین (ع) وقتى به صفین مى‏رسند، آب را به روى خود بسته مى‏بینند. تشنگى بیش از حد سپاه، امیرالمؤمنین (ع) را بر آن مى‏دارد تا عده‏اى را به فرماندهى «صصعة‏بن صوحان» و «شبث بن ربعى»، براى آوردن آب اعزام نماید. آنان به همراه تعدادى از سپاهیان، به فرات حمله کرده و آب مى‏آورند.(۵)که در این یورش امام حسین (ع) و اباالفضل العباس (ع) نیز شرکت داشتند که مالک اشتر این گروه را هدایت مى‏نمود.(۶)به نوشته برخى تاریخ نویسان معاصر، هنگامى که امام حسین (ع) در روز عاشورا از اجازه دادن به عباس(ع)براى نبرد امتناع مى‏ورزد، او براى تحریض امام حسین (ع) خطاب به امام عرض مى‏کند: «آیا به یاد مى‏آورى، آن گاه که در صفین آب را به روى ما بسته بودند، به همراه تو براى آزاد کردن آب تلاش بسیار کردم و سرانجام موفق شدیم به آب دست یابیم و در حالى که گرد و غبار صورتم را پوشانیده بود و نزد پدر بازگشتم… .»(۷) ۲ـ تقویت روحیه جنگاورى عباس (ع) در جریان آزادسازى فرات، توسط لشکریان امیرالمؤمنین (ع)، مردى تنومند و قوى هیکل به نام «کُرَیْب بن ابرهة»، از قبیله «ذمى یزن»، از صفوف لشکریان معاویه، براى هماوردطلبى جدا شد. در مورد قدرت بدنى بالاى او نگاشته‏اند که وى یک سکه نقره را بین دو انگشت شست و سبابه خود چنان مى‏مالید که نوشته‏هاى روى سکه ناپدید مى‏شد.(۸) او خود را براى مبارزه با امیرالمؤمنین (ع) آماده مى‏سازد. معاویه براى تحریک روحیه جنگى او مى‏گوید: على (ع) با تمام نیرو مى‏جنگد [و جنگجویى سترگ است] و هر کس را یاراى مبارزه با او نیست. [آیا توان رویارویى با او را دارى؟] کریب پاسخ مى‏دهد: من [باکى ندارم و] با او مبارزه مى‏کنم. نزدیک آمد و امیرالمؤمنین(ع) را براى مبارزه صدا زد. یکى از پیش مرگان مولا على (ع)به نام «مرتفع بن وضاح زبیدى» پیش آمد. کریب پرسید: کیستى؟ گفت: هماوردى براى تو! کریب پس از لحظاتى جنگ، او را به شهادت رساند و دوباره فریاد زد: یا شجاع‏ترین شما با من مبارزه کند، یا على علیه‏السلام بیاید. «شَرحبیل بن بکر» و پس از او «حرث بن جلاّح» به نبرد با او پرداختند، اما هر دو به شهادت رسیدند. امام على (ع) در این جا با به کار بستن یک تاکتیک نظامى کامل، سرنوشت مبارزه را به گونه‏اى دیگر رقم زد و از آن جا که «خدعه» در جنگ جایز است،(۹) تاکتیک نظامى به کار برد. او فرزند رشید خود عباس علیه‏السلام را که در آن زمان على رغم سن کم، جنگجویى کامل و تمام عیار به نظر مى‏رسید،(۱۰) فرا خواند و به او دستور داد که اسب، زره و تجهیزات نظامى خود را با او عوض کند و در جاى امیرالمؤمنین در قلب لشکر بماند و خود لباس جنگ عباس (ع)را پوشیده بر اسب او سوار شد و در مبارزه‏اى کوتاه، اما پر تب و تاب، کریب را به هلاکت رساند… و به سوى لشکر بازگشت و سپس محمد بن حنفیه را بالاى نعش کریب فرستاد تا با خونخواهان کریب مبارزه کند(۱۱) و … . امیرالمؤمنین از این حرکت چند هدف را دنبال مى‏کرد؛ هدف بلندى که در درجه اول پیش چشم او قرار داشت، روحیه بخشیدن به عباس (ع) بود که جنگاورى نو رسیده بود و تجربه چندانى در نبرد نداشت والا ضرورتى در انجام این کار نبود و نیز افراد دیگرى هم غیر از عباس (ع) براى این کار وجود داشت. از این رو، این رفتار خاص، بیانگر هدفى ویژه بوده است. در درجه دوم، او مى‏خواست لباس و زره و نقاب عباس (ع) در جنگ‏ها شناخته شده باشد و در دل دشمن، ترسى از صاحب آن تجهیزات بیندازد و برگ برنده را به دست عباس (ع) در دیگر جنگ‏ها بدهد تا هر گاه فردى با این شمایل را دیدند، پیکار على (ع) در خاطرشان زنده شود . و در گام واپسین (به روایت برخى تاریخ نویسان)، امام با این کار مى‏خواست کریب نهراسد و از مبارزه با على علیه‏السلام شانه خالى نکند.(۱۲) و همچنان سرمست از باده غرور و افتخارِ به کشتن سه تن از سرداران اسلام، در میدان باقى بماند و به دست امام کشته شود تا هم او، هم همرزمان زرپرست و زور مدارش، طعم شمشیر اسلام را بچشند. اما نکته دیگرى که فهمیده مى‏شود، این است که با توجه به قوت داستان از جهت نقل تاریخى، تناسب اندام عباس علیه‏السلام، در سنین نوجوانى، چندان تفاوتى با پدرش ـ که مشهور است قامتى میانه داشته‏اند ـ نداشته که امام مى‏توانسته بالاپوش و کلاهخود فرزند جوان یا نوجوان خود را بر تن نماید. از همین جا مى‏توان به برخى از پندارهاى باطل پاسخ گفت که واقعاً حضرت عباس (ع) از نظر جسمانى با سایر افراد تفاوت داشته است و على رغم این که برخى تنومند بودن عباس (ع) و یا حتى رسیدن زانوان او تا نزدیک گوش‏هاى مرکب را انکار کرده و جزء تحریفات واقعه عاشورا مى‏پندارند، حقیقتى تاریخى به شمار مى‏رود. اگر تاریخ گواه وجود افراد درشت اندامى چون کریب (در لشکر معاویه) بوده باشد، به هیچ وجه بعید نیست که در سپاه اسلام نیز افرادى نظیر عباس(ع)وجود داشته باشند؛ که او فرزند کسى است که در قلعه خیبر را از جا کند و بسیارى از قهرمانان عرب را در نوجوانى به هلاکت رساند. آن سان که خود مى‏فرماید: «من در نوجوانى بزرگان عرب را به خاک افکندم و شجاعان در قبیله معروف «ربیعه» و «مضر» را در هم شکستم…».(۱۳) ۳٫ درخشش در جنگ صفین در صفحات دیگرى از تاریخ این جنگ طولانى و بزرگ که منشأ پیدایش بسیارى از جریان‏هاى فکرى و عقیدتى در پایگاه‏هاى اعتقادى مسلمانان بود، به خاطره جالب و شگفت‏انگیز دیگرى در درخشش حضرت عباس (ع)بر مى‏خوریم. این گونه نگاشته‏اند: در گرماگرم نبرد صفین، جوانى از صفوف سپاه اسلام جدا شد که نقابى بر چهره داشت. جلو آمد و نقاب از چهره‏اش برداشت. هنوز چندان مو بر چهره‏اش نروییده بود، اما صلابت از سیماى تابناکش خوانده مى‏شد. سنش را حدود هفده سال تخمین زدند. آمد مقابل لشکر معاویه، با نهیبى آتشین، مبارز خواست. معاویه به «ابوشعشاء» که جنگجویى قوى در لشکرش بود، رو کرد و به او دستور داد تا با وى مبارزه کند. ابوشعشاء با تندى به معاویه پاسخ گفت: مردم شام مرا با هزار سواره نظام برابر مى‏دانند [اما تو مى‏خواهى مرا به جنگ نوجوانى بفرستى؟]، آن گاه به یکى از فرزندان خود دستور داد تا به جنگ حضرت برود. پس از لحظاتى نبرد، عباس (ع) او را به خون غلتاند. گرد و غبار جنگ که فرو نشست، ابوشعشاء با نهایت تعجب دید که فرزندش در خاک و خون مى‏غلتد. او هفت فرزند داشت. فرزند دیگر خود را روانه کرد، اما نتیجه تغییرى ننمود تا جایى که همگى فرزندان خود را به نوبت به جنگ با او مى‏فرستاد، اما آن نوجوان دلیر همگى آنان را به هلاکت رساند. در پایان ابوشعشاء که آبروى خود و پیشینه جنگاورى خانواده‏اش را بر باد رفته مى‏دید، به جنگ با او شتافت؛ اما حضرت او را نیز به هلاکت رساند. به گونه‏اى که دیگر کسى جرأت بر مبارزه با او به خود نمى‏داد و تعجب و شگفتى اصحاب امیرالمؤمنین (ع) نیز برانگیخته شده بود. هنگامى که به لشگرگاه خود بازگشت، امیرالمؤمنین (ع) نقاب از چهره‏اش برداشت و غبار از چهره‏اش سترد… .(۱۴) پس از بازگشت امام مجتبى (ع) به مدینه، عباس (ع)در کنار امام به دستگیرى از نیازمندان پرداخت و هدایاى کریمانه برادر خود را بین مردم تقسیم مى‏کرد. او در این دوران، لقب «باب الحوائج» یافت(۱۶)و وسیله دستگیرى و حمایت از محرومین جامعه گردید. دوشادوش امام حسن (ع) اما با وجود شرایط نا به ‏سامان پس از شهادت امام على (ع)، حضرت عباس (ع) دست از پیمان خود با برادران و میثاقى که با على (ع) در شب شهادت او بسته بود، برنداشت و هرگز پیش‏تر از آنان گام برنداشت و اگر چه صلح، هرگز با روحیه جنگاورى و رشادت ایشان سازگار نبود، اما او ترجیح مى‏داد اصل پیروىِ بى چون و چرا از امام برحق خود را به کار بندد و سکوت نماید. در این اوضاع نابهنجار حتى یک مورد در تاریخ نمى‏یابیم که او على رغم عملکرد برخى دوستان، امام خود را از روى خیرخواهى و پنددهى مورد خطاب قرار دهد. این گونه است که در آغاز زیارتنامه ایشان که از امام صادق (ع) وارد شده است، مى‏خوانیم: «السلامُ عَلَیکَ أیّها العَبدُ الصّالحُ، المُطیع لِلّهِ و لِرَسولِهِ و لأَمیرالمؤمنینَ و الحَسَنِ و الحُسَینِ صَلّى الّلهُ عَلیهِم وَ سَلَّمَ»؛ «درود خدا بر تو اى بنده نیکوکار و فرمانبردار خدا و پیامبر خدا و امیرالمؤمنین و حسن و حسین که سلام خدا بر آن‏ها باد.»(۱۵) البته اوضاع درونى و بیرونى جامعه هرگز از دیدگان بیدار او پنهان نبود و او هوشیارانه به وظایف خود عمل مى‏کرد. پس از بازگشت امام مجتبى (ع) به مدینه، عباس (ع)در کنار امام به دستگیرى از نیازمندان پرداخت و هدایاى کریمانه برادر خود را بین مردم تقسیم مى‏کرد. او در این دوران، لقب «باب الحوائج» یافت(۱۶) و وسیله دستگیرى و حمایت از محرومین جامعه گردید. او در تمام این دوران، در حمایت و اظهار ارادت به امام خویش کوتاهى نکرد. تا آن زمان که دسیسه پسر ابوسفیان، امام را در آرامشى بى بدیل، در جوار رحمت الهى سکنى داد و به آن بسنده نکرده و بدن مسموم او را نیز آماج تیرهاى کینه‌توزى خود قرار دادند. آن جا بود که کاسه صبر عباس (ع) لبریز شد و غیرت حیدرى‏اش به جوش آمد. دست بر قبضه شمشیر برد، اما دستان مهربان امام حسین (ع) نگذاشت آن را از غلاف بیرون آورد و با نگاهى اشک آلود برادر غیور خود را باز هم دعوت به صبر نمود.(۱۷) یاور وفادار امام حسین (ع) معاویه که همواره مى‏دانست رویارویى با امام حسن (ع) و یا قتل امام سبب فروپاشى اقتدارش مى‏شود، هرگز با امامان بدون زمینه سازى قبلى و عوامفریبى وارد جنگ نمى‏شد و به طور شفاف و مستقیم در قتل امام شرکت نمى‏کرد. اما ناپختگى یزید و چهره پلید و عملکرد شوم او در حاکمیت جامعه اسلامى، اختیار سکوت را از امام سلب کرده بود و امام چاره نجات جامعه را تنها در خروج و حرکت اعتراض‏آمیز به صورت آشکار مى‏دید. اگر چه معاویه تلاش‏هاى فراوانى در راستاى گرفتن بیعت براى یزید به کار بست، اما به خوبى مى‏دانست که امام هرگز بیعت نخواهد کرد و در سفارش به فرزندش نیز این موضوع را پیش بینى نمود. امام با صراحت و شفافیت تمام در نامه‏اى به معاویه فرمود: اگر مردم را با زور و اکراه به بیعت با پسرت وادار کنى، با این که او جوانى خام، شرابخوار و سگ‌باز است، بدان که به درستى به زیان خود عمل کرده و دین خودت را تباه ساخته‏اى.»(۱۸) و در اعلام علنى مخالفت خود با حکومت یزید فرمود: «حال که فرمانروایى مسلمانان به دست فاسقى چون یزید سپرده شده، دیگر باید به اسلام سلام رساند [و با آن خداحافظى کرد].»(۱۹) در این میان، حضرت عباس با دقت و تیزبینى فراوان، مسائل و مشکلات سیاسى جامعه را دنبال مى‏کرد و از پشتیبانى امام خود دست برنداشته و هرگز وعده‏هاى بنى امیه او را از صف حق‌پرستى جدا نمى‏ساخت و حمایت بى دریغش را از امام اعلام مى‏داشت. یزید پس از مرگ معاویه به فرماندار وقت مدینه «ولید بن عتبه» ]نگاشت: حسین (ع)را احضار کن و بى‌درنگ از او بیعت بگیر و اگر سر باز زد، گردنش را بزن و سرش را براى من بفرست.» ولید از امام خواست تا با یزید بیعت نماید، اما امام سر باز زد و فرمود: «بیعت به گونه پنهانى چندان درست نیست. بگذار فردا که همه را براى بیعت حاضر مى‏کنى، مرا نیز احضار کن.» مروان گفت: امیر! عذر او را نپذیر، اگر بیعت نمى‏کند، گردنش را بزن. امام برآشفت و فرمود: «واى بر تو اى پسر زن آبى چشم! تو دستور مى‏دهى که گردن مرا بزنند! به خدا که دروغ گفتى و بزرگتر از دهانت سخن راندى!»(۲۰) در این لحظه، مروان شمشیر خود را کشید و به ولید گفت: «به جلادت دستور بده گردن او را بزند، قبل از این که بخواهد از این جا خارج شود. من خون او را به گردن مى‏گیرم.» عباس (ع)به همراه افرادش که بیرون دارالامارة منتظر بودند، با شمشیرهاى آخته به داخل یورش بردند و امام را به بیرون هدایت نمودند.(۲۱) امام صبح روز بعد آهنگ هجرت به سوى حرم امن الهى نمود و عباس (ع) نیز همانند قبل، بدون درنگ و تأمل در نتیجه و یا تعلّل در تصمیم‏گیرى، بار سفر بست و با امام همراه گردید. و تا مقصد اصلى، سرزمین طفّ از امام جدا نشده و میراث سال‏ها پرورش در خاندان عصمت و طهارت علیهم‏السلام را با سخنرانى‏ها، جانفشانى‏ها و حمایت‏هاى بى‏دریغش از امام بر خود، به منصه ظهور رساند. پى‏نوشت‏ها: ۱ـ شیخ عباس قمى، نفس المهموم، قم مکتبة بصیرتى، ۱۴۰۵ ق، ص ۳۳۲٫ ۲ـ سید محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۶ ق، ج ۷، ص ۴۲۹٫ ۳ـ محمد بن ابراهیم کلباسى، خصائص العباسیة، مؤسسه انتشارات خامه، ۱۴۰۸ ق، ص ۱۱۹ و ۱۲۰٫ ۴ـ محمد على ناصرى، مولد العباس بن على (ع) قم، انتشارات شریف الرضى، ۱۳۷۲ ش، صص ۶۱ و ۶۲٫ ۵ـ عبدالرزاق مقرم، العباس علیه‏السلام، نجف، مطبعة الحیدریة، بى تا، ص ۸۸٫ ۶ـ محمدمهدى حائرى مازندرانى، معالى السبطین، بیروت، مؤسسه النعمان، بى تا، ج ۲، ص ۴۳۷، العباس (ع) ص ۱۵۳٫ ۷ـ ابوالفضل هادى منش، ماه در فرات؛ نگرشى تحلیلى به زندگانى حضرت عباس (ع)، قم، مرکز پژوهش‏هاى اسلامى صدا و سیما، ۱۳۸۱ ش، ص ۴۷، به نقل از تذکرة الشهداء، ص ۲۵۵٫ ۸ـ احمد بن محمد المکى الخوارزمى، المناقب، قم، مؤسسه النشر الاسلام، ۱۴۱۱ ق، ص ۲۲۷، العباس، ص ۱۵۴٫ ۹ـ در احادیث شیعه و سنى روایاتى مبنى بر جواز به کار بستن فریب جنگى وجود دارد. امیر المؤمنین (ع) فرمود: در جنگ خندق از رسول خدا شنیدم که فرمود: «الحربُ خُدعةٌ» و سپس فرمود: در جنگ هر چه مى‏خواهید، بگویید. (فیض کاشانى، کتاب الوافى، ج ۱۵، ص ۱۲۳٫) ابن هشام نیز در روایتى طولانى، خدعه زدن رسول خدا صلى‏الله ‏علیه ‏و آله را در این جنگ با دشمن نقل کرده که مرحوم شیخ طوسى نیز آن را در باب جهاد(شیخ طوسى، تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۱۸۰) به روایت از ابن هشام (نک: السیرة النبویة لابن هشام، ج ۳، ص ۱۸۳ـ ۱۷۹) نقل مى‏نماید. همچنین مى‏نویسد: از مسعدة بن صدقه روایت شده: از فردى از نوادگان عدى بن حاتم شنیدم که گفت: امام على (ع) در روز جنگ صفین، با صدایى رسا به گونه‏اى که همه شنیدند، فریاد برآورد: به خدا سوگند معاویه و اصحابش را خواهم کشت. سپس بى درنگ زیر لب گفت: ان شاءالله. من عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! شما بر آن چه فرمودید، سوگند یاد کردید، اما در پایان، سخنتان را تغییر دادید. چه در سر مى‏پرورید؟ [و قصدتان با این سوگند چه صورتى پیدا مى‏کند؟] امام پاسخ داد: همانا جنگ خدعه است و من نیز دروغگو نیستم. خواستم سپاهیانم را بر جنگ برانگیزم تا پراکنده نشوند و به نبرد طمع ورزند. پس [قصد مرا از این خدعه] بفهم که اگر خدا بخواهد، تو نیز از آن خدعه انتفاع خواهى برد. و بدان که خدا نیز هنگامى که موسى و هارون را به سوى فرعون فرستاد، فرمود: با او [فرعون [به نرمى سخن گویید، شاید پند گیرد و [از خداى خودش] بترسد (طه/ ۴۴). این در حالى است که به یقین خدا مى‏دانست که او پند نخواهد گرفت و نخواهد ترسید، اما بدین وسیله موسى را براى دعوت و گفتگو با فرعون و رفتن به سوى او ترغیب نمود(کتاب الوافى، ج ۱۵، ص ۱۲۳). ۱۰ـ همان. ۱۱ـ همان، ص ۲۲۸٫ ۱۲ـ همان. ۱۳ـ نهج البلاغه دشتى، خطبه ۱۹۲، ص ۳۹۸٫ ۱۴ـ محمدباقر بیرجندى، کبریت الاحمر، تهران، کتابفروشى اسلامیه، ۱۳۷۷ق، ص ۳۸۵٫ ۱۵ـ جعفر بن محمد بن جعفر بن قولویه القمى، کامل الزیارات، بیروت، دارالسرور، ۱۴۱۸ ق، ص ۴۴۱٫ ۱۶ـ مولد العباس بن على(علیهماالسلام)، ص ۷۴٫ ۱۷ـ باقر شریف قرشى، العباس بن على علیهماالسلام رائد الکرامة و الفداء فى الاسلام، بیروت، دارالکتب الاسلامى، ۱۴۱۱ق، ص ۱۱۲٫ ۱۸ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الرسالة، ۱۴۰۳ ه. ق، ج ۴۴، ص ۳۲۶٫ ۱۹ـ همان. ۲۰ـ محمد بن جریر الطبرى، تاریخ الطبرى، بیروت، مؤسسه عزالدین، چاپ دوم، ج ۳، ص ۱۷۲؛ سید بن طاووس، المهلوف على قتل الطفوف، ص ۹۸٫ ۲۱ـ ابو جعفر محمد بن على بن شهر آشوب اسروى المازندرانى، مناقب آل ابى طالب، ج ۴، ص ۸۸٫

دیدگاه ها برای “ ولادت قمر بنی هاشم وروز جانباز به شیفتگان مبارک

0 دیدگاه تایید شده
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد. پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد. پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.