حج و جهاد در قرآن و تاریخ صدر اسلام(1)

چهارشنبه 10 دی 143 نفر بازدید
مقدمه: بر طبق مستندات تاریخی، بعد از هجرت پیامبر اکرم (ص) به یثرب در ماه ربیع‌الاول سال نخست هجری و تأسیس دولت اسلامی در مدینه و تا قبل از غزوۀ بدر، سلسله‌ای از عملیات نظامی علیه مشرکین مکّه در قالب سرایا و غزواتی محدود به وقوع پیوست.[1] هرچند که در طی این مواجهات، باستثنای یک مورد که در آن فردی از مشرکان بوسیله یکی ازمسلمانان کشته شد و دو نفر به اسارت درآمدند، درگیری مهمی با نفرات قریش صورت نگرفت، ولی وضعیت بتدریج رو به وخامت نهاد تا نهایتاً به جنگ بدر در رمضان سال دوم هجرت، و جنگهای احد و خندق در سالهای سوم و پنجم انجامید. از بدو نگارش مغازی و سیر، مورخین اسلامی مسئولیت ایجاد تنش و وضع جنگی را نه تلویحاً بلکه صراحتاً به دوش پیامبر (ص) و مسلمانان گذاشته‌اند و در تفسیر وتبیینِ حوادث، طوری وانمود شده است که گویا اقدامات نظامیِ قریش در جنگهای بدر، احد و خندق، پیآمد طبیعیِ سلسله حوادثی بوده که خود مسلمانان شروع کننده آن بوده‌اند. ولی چنانکه در بخشهای بعدی بدان اشاره خواهد شد، این تصویر از وقایع سالهای نخست هجرت تا صلح حدیبیه نه فقط با تصویری که از قرآن کریم و بعضی از شواهد تاریخی استنباط می‌شود مطابقت ندارد، بلکه با روش و سیرۀ پیامبر (ص) که در رویدادهای صلح حدیبیه و فتح مکه به وضوع آشکار شد نیز همخوانی ندارد. البته سلسله اقدامات خصمانه قریش علیه پیامبر (ص) و پیروانش در شهر مکه در طول حداقل ده سال قبل از هجرت از نظر تاریخ پوشیده نیست (یعنی چنانچه سه سال نخستین بعثت را که برطبق روایات غالب دعوت پیامبر بصورت غیرعلنی بوده و لذا کمتر باعث برانگیخته‌ شدن واکنشهای غضب‌آلود سران مشرکین علیه مومنان می‌شد، را استثناء بدانیم). همین رفتارهای خشن بود که مسلمانان را مجبور به مهاجرت به حبشه و یثرب نمود که قرآن کریم آنرا عملاً مساوی با اخراج‌ آنان از خانه و کاشانه‌شان می‌داند. قریش از سالها قبل در پی قتل پیامبر (ص) بودند. تحریم اقتصادی و اجتماعی بنی هاشم و محصور شدن آنها در شعب ابوطالب برای چندین سال بعلت امتناع آنها در برابر خواسته سران قریش از ابوطالب بود که پیامبر را تحویل آنها بدهد تا وی را بقتل برسانند.[2] در همین دورۀ سه یا چهار سال محاصره در شعب ابی طالب نیز، شبی نبود که تهدید قتل برای پیامبر وجود نداشته باشد، لذا هر شب یکی از مردان بنی‌هاشم به دستور ابوطالب در بستر پیامبر بجای وی می‌خوابید.[3] بعد از وفات ابوطالب نیز مکه برای پیامبر (ص) جای امنی نبوده و ایشان در موقع برگشت از سفر طائف وقتی می‌خواست وارد مکه شده و جهت عمره به مسجد الحرام داخل شود، مجبور شد از مطعم بن عدی تقاضای پناهندگی نماید و مدتی تحت حمایت وی قرار گیرد.[4] توطئه دسته‌جمعی قریش برای قتل پیامبر (ص) در شب هجرت نیز مشهورتر از آن است که نیازی به تفصیل بیشتر داشته باشد. بعد از شکست نقشه قتل پیامبر (ص) و مهاجرت آن حضرت به یثرب، و نافرجام ماندن عملیات تعقیب، قریش جایزه‌ای (صد شتر) برای دستگیری پیامبر مقرر کرده بودند.[5] در این مقال ما برآنیم تا ضمن اشاره به اقدامات خصمانۀ قریش علیه مسلمانان، به تفصیل و بررسی امری بپردازیم که از منظر نگارنده در اتخاذ موضعگیری نظامی برعلیه مشرکان مکه مهمترین نقش را داشته است، اما روایان سیره و گزارشگران حوادث صدر اسلام آنرا به نحوی مسکوت گذاشته از چشم تاریخ پوشیده نگاه داشته‌اند. موضوع بررسی ما، وضعیتی است که قرآن به آن با «صد عن المسجد الحرام» اشاره می‌کند که عبارت بود از بستن راه عمره و حج بر مسلمانان اعم از مهاجرین و انصار، ایجاد جوّ خوف و وحشت برای زائران اهل مدینه حتی در ماههای حرام، و نیز سوء‌ استفاده قریش از تسلط خود بر مسجد الحرام و ادعای ولایت بر بیتِ الهی. برای بررسی این موضوع ما در ابتدا به دیدگاه نخستین مورخان اسلامی درباره علل جنگ با مشرکین مکه خواهیم پرداخت. آنگاه برای بیان علل بنیادین جنگ، ضمن ارائه شواهد تاریخی و قرآنی، توضیح خواهیم داد که قریش بعنوان بزرگترین کانون تجاوز و تعدی علیه پیامبر اسلام (ص) و مسلمین، نه فقط سدی بزرگ در راه احیای مسجد الحرام بعنوان قبله گاه و محل عبادت و زیارت پیروان توحید و مانعی در راه احیای حج ابراهیمی بودند، بلکه با سیطره بر شهر مکه، عملاً و بر خلاف سنتهای مسبوق اعراب و خود قریش، راه حج و عمره را بر مهاجران و انصار بسته بودند و به این ترتیب آنها را حتی از حق سنّتی خویش برای دسترس به مسجد الحرام و شرکت در مراسم عمره و حج محروم ساخته بودند. بر این اساس، مهمترین عامل برای شروع جهاد علیه مشرکین مکّه احقاق این حق مسلمانان بود. این قریش بودند که با بستن راه مکّه بر مسلمانان، پیامبر (ص) را وادار به عکس‌العمل نمودند که بشکل اعزام سرایا و شرکت پیامبر (ص) در غزواتِ این دوره جهت وارد کردن فشار بر مکیان، به ظهور رسید. هدف آن رفع موانع از راه زیارت مسجد الحرام بود، و نیز احیای آن و احیای حج و عمره ابراهیمی از نظر روح و پیکر.
  1. تاریخ‌نگاری وقایع قبل از جنگ بدر
عمده مأخذ مورخان اسلامی در رابطه با علل بروز اولین جنگ در بدر، عبارت است از روایات و گزارش‌هایی که در دوره اموی (35-132 هـ) تنظیم و برای نسل‌های بعدی بازگو شده است، یعنی دوره‌ای که مصادف است با حاکمیت همان حزبی بر سرزمین‌های اسلامی که سردمداران آن، یعنی قریش، مرکز اصلی پیکار علیه اسلام و پیامبر (ص) را تشکیل می‌دادند. در این روایات بطور مشهود از یک سو سعی می‌شود که انگیزه‌های ستیزه‌جویانه سرانِ قریش و مشرکین نسبت به پیامبر‌ (ص) و مسلمانان به کمرنگ‌ترین وجه جلوه کند، و از سوی دیگر تهمت ستیزه‌جویی و جنگ‌افروزی را در درجه اول متوجه مسلمانان و در درجه دوم به بعضی از عناصر قریش مثل ابوجهل منحصر شود. 1.2. روایت عروة بن زبیر روایاتی که از عروة بن زبیر (م 94هـ) و دیگران در نخستین منابع تاریخی، از جمله ابن‌ اسحاق، واقدی، ابن‌ سعد و طبری،[6] آمده از حیث پیروی از دیدگاه مذکور کم و بیش همسویی دارند، اگرچه که گزارش عروة از واقعه بدر در این جهت از همه صریح‌تر است، و به نظر می‌رسد در جهت و شکل دادن به گزارشهای بعدی و ساختن ذهنیت مؤرخان آینده در این باره نقش مؤثری داشته است. طبری قبل از نقل روایات مربوط به واقعه بدر می‌گوید: «سبب جنگ بدر و دیگر جنگها که میان پیغمبر خدا و مشرکان قریش رخ داد، چنانکه عروة بن زبیر گوید، قتل عمرو بن حضرمی بود که به دست واقد بن عبدالله تمیمی انجام گرفته بود.»[7] آنگاه روایت معروف عروه را در این زمینه نقل می‌کند: هشام بن عروه گوید: پدرم به عبد الملک بن مروان نوشت: «از کار ابوسفیان و رفتنش پرسیده بودی که چگونه بود، ابوسفیان بن حرب با یک کاروان هفتاد نفری از همه قبایل قریش از شام می‌‏آمد در حالیکه به تجارت شام رفته بودند و با مال و کالا باز می‌گشتند. قضیه را به پیمبر خبر دادند که پیش از آن در میانه جنگ رفته بود و خون ریخته بود و ابن‌ حضرمی و کسان دیگر در نخله کشته شده بودند و دو تن از قرشیان، یکی از بنی مغیره با ابن کیسان وابسته آنها، اسیر شده بودند. این کارها به دست عبدالله بن جحش و واقد هم پیمان بنی عدی و گروهی از یاران پیمبر انجام گرفته بود، و همین ماجرا که نخستین برخورد میان پیمبر و قرشیان بود و پیش از رفتن ابوسفیان به شام رخ داده بود، جنگ را در میان دو طرف برانگیخت. پس از آن ابوسفیان با کاروان قریش از شام بیامد و عبورشان از ساحل دریا بود و چون پیمبر این بشنید با یاران خود از مال کاروان و تعداد کم مردان آن سخن گفت و برون شدند و به طلب ابوسفیان و کاروان وی بودند و آنرا غنیمت خویش می ‏دانستند و گمان نمی بردند وقتی به آنها می رسد جنگی سخت رخ دهد، و خدای در همین باب فرمود: و دوست داشتید که گروه ضعیف تر از آن شما باشد. و چون ابوسفیان شنید که یاران پیمبر خدای راه بر او گرفته‌اند کس سوی قرشیان فرستاد که محمد و یاران وی راه شما را گرفته‌اند تجارت خویش را حفظ کنید.» و چون قرشیان خبر یافتند، مکیان به جنبش آمدند از آن رو که همه تیره‌های بنی لوی در کاروان ابوسفیان شرکت داشتند، و این جنبش از بنی کعب بن لوی بود و از بنی عامر به جز از تیره بنی مالک بن حنبل کس نبود و پیمبر و یاران وی از حرکت قرشیان خبر نداشتند تا به محل بدر رسیدند که راه کاروانهای قریش که از ساحل دریا به شام می‌‏رفت از آنجا بود و ابوسفیان از بدر بگشت که بیم داشت در بدر متعرض او شوند و پیمبر خدا برفت تا نزدیک بدر فرود آید و زبیر بن عوام را با جمعی از یاران خویش بر سر چاه بدر فرستاد و گمان نداشتند که قرشیان به مقابله بیرون شده‌اند.[8] چند نکته درباره عروه و روایت او قابل تأمل است:
  1. عروه از بدو شکست عبدالله ابن زبیر از وابستگان رژیم اموی گردید. در واقع او نخستین کسی بود که خبر کشته شدن عبدالله بن زبیر را برای عبدالملک بن مروان آورد تا بدین وسیله خوشنودی عبدالملک را نسبت به خود جلب نماید. او در سالهای بعدی تحت حمایت عبدالملک قرار گرفت و از دست درازیهای حجّاج مصون ماند. چنین می‌نماید که وی در روایات خود به حساسیت های امویان و قریش کاملاً توجه دارد و رعایت حال آنان را بخوبی می‌کند.
  2. روایت مکتوب عروة در جواب پرسش عبدالملک نوشته شده است[9] که از وی درباره «مخرج»[10] ابوسفیان، و نه غزوه پیامبر (ص) سوال نموده بود، و این نشان دهنده روحیات امویان است که بیش از تارخچۀ جهاد رسول اسلام (ص)، به تاریخ و سیرۀ آل ابوسفیان و نیاکان اموی خویش علاقه‌مند بوده‌اند.
  3. در سرتاسر روایت، که فقط صدر آن در بالا نقل گردید، سعی شده است تا سران قریش، مثل صفوان بن امیه، ربیعه بن عتبه و ابوسفیان را اگر نه کاملاً مبرا از انگیزه‌های ستیزه‌جویانه نسبت به پیامبر و پیروانش، آنها را گریزان از خونریزی و جنگ نشان دهد و بار عمدۀ مسؤلیت جنگ را که به شکست فضیحت بار قریش انجامید، بر گردن ابوجهل و اولیای دم عمرو ابن الحضرمی بگذارد.
  4. مهم‌تر از همه اینکه، برداشتی که از روایت عروة و روایات مشابه دستگیر می‌شود این است که گویا قبل از حادثه کشته شدن ابن الحضرمی، که در جریان سریۀ عبدالله بن جحش و یارانش اتفاق افتاد، «وضعیت جنگی» بین قریش از یک سو و پیامبر و یارانش از سوی دیگر وجود نداشته است. چنانچه در ادامه این مقاله توضیح خواهیم داد، صرف نظر از چندین سرایا و غزواتی که قبل از سریه ابن جحش صورت گرفته بود، این برداشت خلاف تصویری است که از شواهد دیگر تاریخی و قرآنی بدست می‌آید.
  5. بر خلاف آنچه که در روایت عروة و روایات مشابه آمده، احتمال درگیری با سپاه مکیان از ابتدای امر بسیار جدی بوده است و این موضوع از آیات 5-6 سوره انفال[11]، سوره‌ای که فورا بعد از واقعه بدر نازل شد و وضعیت رزمندگان مسلمان را که جنگ و خطرات آن را با ترس و اکراه تلقی می‌نمودند، بیان می‌کند، کاملا پیدا است. اگر نیروی مسلمانان از نظر اسلحه و تجهیزات و نفرات در مقابل سپاه مکیان بسیار ضعیف بوده است، این نه به این خاطر بوده که آنها خیال می‌کرد ند که جنگی با سپاه مکی پیش نخواهد آمد،[12] بلکه به این علت بود که آنان در این مرحله اصلاً ساز و کاری بیش از آنچه که آورده بودند در اختیار نداشتند. تعداد نفرات آنان نیز نشانگر جدّی بودن احتمال جنگ است، از آن رو که مسلمانان برای غارت قافله تجاری ابوسفیان، که حد اکثر 70 محافظ و همراه داشت، به نیرویی بیش از 300 نفر[13] نیاز نداشتند.[14] بنابر برخی روایات، ابوجهل و کفار قریش قبل از بدر نامه‌هایی تهدید آمیز خطاب به شخص پیامبر (ص)[15] و برخی از سران انصار ارسال داشته بودند.[16] بعلاوه بعضی از روایات حاکی از آن است که خبر روانگی سپاه قریش از مکه، در مدینه به پیامبر رسیده بود.[17]
  6. روایت درصدد آن است که آیه 7 سوره انفال[18] را در مقام شاهدی بر استنباط نادرست خویش از حوادث بدر تلقین نماید، در حالیکه مفاد آیه وعده خداوند به مجاهدان مسلمان است که بر یکی از دو گروه [سپاه دشمن یا کاروان تجارتی قریش] پیروز خواهند شد. معنی این وعده قطعی بودن پیروزی مسلمانان بر دشمن بود، صرف نظر از این که آن پیروزی بر کدامین یک از دو گروه حاصل آید. طبعا مسلمانان با داشتن اطمینان بر پیروزی خود، آرزومند بودند که کاروان تجاری قریش را بدست آرند. علت آن هم روشن است. این نخستین بار بود که آنها با چنین جمعیتی برای پیکار با قریش بیرون آمده بودند، و درپی آن بودند که قضیه بدون جنگ و خونریزی و با مختصر درگیری به انجام رسد. از سوی دیگر می‌خواستند با اموال ذیقیمتی که بدست می‌آورند، به بی سروسامانی خود در دیار هجرت پایان دهند. همین انگیزه آنها را پس از پیروزی در جنگ بدر واداشت تا برای گرفتن فدیه از کشتن اسرای جنگ خودداری کنند. علاوه بر این، شعور سیاسی آنان در این مرحله (و نیز در مراحل بعدی، همانگونه که در حدیبیه آشکار گشت) در حدی نبود که ارزش پیروزی نظامی بر سپاه قریش را (یا ارزش صلح با آنان را در حدیبیه) کاملاً درک نمایند.
  7. شواهد تاریخی:
خارج از احتیاط نخواهد بود اگر بگوییم که سدۀ اول تاریخ‌نگاری در اسلام که بخشی از آن مصادف با دورۀ 90 ساله سلطنت امویان است سعی در پوشاندن بسیاری از مظالم سران قریش علیه پیامبر (ص) و پیروان او را داشته است. افزوان بر آن، بعید نیست که فرهنگ اغماض و گذشت[19] و رعایت حال کسانی که بعد از فتح مکّه مسلمان شدند،[20] و همچنین فرزندان آنها در نسلهای بعد، باعث گردید بسیاری از گزارشها از رفتار های شرم آور قریش نسبت به پیامبر (ص) مسکوت بماند. شاید به همین علت ما اطلاعات کافی از جزئیات حوادث وجریاناتی که در طول اقامت 13 ساله پیامبر (ص) در مکّه بعد از بعثت اتفاق افتاد نداریم. آنچه که میدانیم و تاریخ گزارش کرده آنقدر آشکار و معروف بوده است که حذف آن از روی زبانها مقدور نبود. با اینحال جسته و گریخته برخی روایات در گوشه های از صفحات تاریخ باقی ماند. سیاست تهدید و آزار قریش نسبت به حجاج مسلمان که پیش از هجرت آغاز گشته بود، پس از آن به جایی رسید که امنیت جانی برای مسلمانان یثربی و مهاجر که قصد حج و عمره داشته وجود نداشت. آقای سید مرتضی عاملی درباره عدم امکان حج برای مسلمانان قبل از فتح مکه می‌نویسند: «...إذ لم یکن یمکن للمسلمین الحج إلی مکة إلا بعد فتح مکة فی سنة ثمان... فإن قریشا لم تکن تسمح لأحد من المسلمین بالحج فی تلک الظروف الصعبة.»[21] ابن حجر عسقلانی در رد روایت بغوی مبنی بر اینکه عبد الله بن زبیر اولین مولود در اسلام بوده و اینکه ابو بکر با وی در حالی که در خرقه ای پیچیده شده بود طواف نموده، سخن واقدی را نقل می‌نماید که گفته است: «هذا غلط بیّن، فلا اختلاف بین المسلمین أنه أول مولود ولد بعد الهجرة، و مکة یومئذ حرب لم یدخلها النبیّ صلی اللَّه علیه و سلّم حینئذ و لا أحد من المسلمین.»[22] از گفته آقای سید مرتضی و ابن حجر چنین برمی‌آید که گویا عدم امکان اقامه حج و عمره، بعلت جنگ با مسلمانان بوده است. این سخن می‌تواند برای دوران پس از جنگ بدر موجه و قابل فهم باشد، نه برای ماههای بعد از هجرت و قبل از ارسال سرایا و حتی زمان قبل از بدر. آنچه که ما خواهان اثبات آنیم این است که سدّ راه مکه از علل عملیات نظامی و جنگ بود نه معلول آن. واقدی در شرح آیه یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ مینویسد: ... فحدّثهم اللّه فی کتابه أنّ القتال فی الشهر الحرام کما کان، و أنّ الذی یستحلّون من المؤمنین هو أکثر من ذلک، من صدّهم عن سبیل اللّه حتی یعذّبوهم و یحبسوهم أن یهاجروا إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم، و کفرهم باللّه و صدّهم المسلمین عن المسجد الحرام فی الحجّ و العمرة، و فتنتهم إیّاهم عن الدین، و یقول: وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ[23] 1.3. شاهد نخستین: بنا بر شواهد تاریخی، قبل از هجرت نیز مکه برای حجاج مسلمان جای امنی نبوده است. در جریان حج آخرین سال اقامت پیامبر در مکّه، سالی که در آن دومین بیعت عقبه واقع شد،[24] وقتی خبر این بیعت به قریش رسید آنها به تعقیب بیعت‌ کنندگان پرداختند و به سعد بن عبادة و منذر بن عمرو دست یافتند. منذر توانست خود را از دست قریش رهانیده، فرار کند ولی آنان سعد را گرفتند و شکنجه دادند تا او با وساطت مطعم بن عدی و حارث بن امیّه نجات یافت.[25] 2.3. دومین شاهد: اما وضعیت بعد از هجرت چطور بود؟ در منابع تاریخی، حدیثی، و تفسیری ما غیر از یک مورد، گزارشی مبنی بر حضور افراد یا گروههایی از حجاج مسلمان از مدینه در مراسم حج یا عمره بعد از هجرت و قبل از بدر بدست نمی‌آوریم. این مورد نیز متعلق است به سعد بن معاذ که قبل از بدر (واحتمالاً در رجب) جهت عمره به مکه رفته بود. بین منابع قدیم تنها واقدی و بخاری این روایت را آورده‌اند، و بلکه واقدی آنرا خلاصه و قسمتهایی آنرا را شاید هم به ملاحظاتی حذف نموده است (و اگر بخاری آنرا در صحیح خویش نمی‌آورد تفاصیل آن از بین می‌رفت). روایت بخاری که مفصل تر و کامل تر است چنین است: حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ عُثْمَانَ حَدَّثَنَا شُرَیْحُ بْنُ مَسْلَمَةَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ یُوسُفَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ قَالَ حَدَّثَنِی عَمْرُو بْنُ مَیْمُونٍ أَنَّهُ سَمِعَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ مَسْعُودٍ - رضی الله عنه - حَدَّثَ عَنْ سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ أَنَّهُ قَالَ کَانَ صَدِیقًا لأُمَیَّةَ بْنِ خَلَفٍ ، وَکَانَ أُمَیَّةُ إِذَا مَرَّ بِالْمَدِینَةِ نَزَلَ عَلَی سَعْدٍ ، وَکَانَ سَعْدٌ إِذَا مَرَّ بِمَکَّةَ نَزَلَ عَلَی أُمَیَّةَ ، فَلَمَّا قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ - صلی الله علیه وسلم - الْمَدِینَةَ انْطَلَقَ سَعْدٌ مُعْتَمِرًا ، فَنَزَلَ عَلَی أُمَیَّةَ بِمَکَّةَ ، فَقَالَ لأُمَیَّةَ انْظُرْ لِی سَاعَةَ خَلْوَةٍ لَعَلِّی أَنْ أَطُوفَ بِالْبَیْتِ . فَخَرَجَ بِهِ قَرِیبًا مِنْ نِصْفِ النَّهَارِ فَلَقِیَهُمَا أَبُو جَهْلٍ فَقَالَ یَا أَبَا صَفْوَانَ ، مَنْ هَذَا مَعَکَ فَقَالَ هَذَا سَعْدٌ . فَقَالَ لَهُ أَبُو جَهْلٍ أَلاَ أَرَاکَ تَطُوفُ بِمَکَّةَ آمِنًا ، وَقَدْ أَوَیْتُمُ الصُّبَاةَ ، وَزَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ تَنْصُرُونَهُمْ وَتُعِینُونَهُمْ ، أَمَا وَاللَّهِ لَوْلاَ أَنَّکَ مَعَ أَبِی صَفْوَانَ مَا رَجَعْتَ إِلَی أَهْلِکَ سَالِمًا . فَقَالَ لَهُ سَعْدٌ وَرَفَعَ صَوْتَهُ عَلَیْهِ أَمَا وَاللَّهِ لَئِنْ مَنَعْتَنِی هَذَا لأَمْنَعَنَّکَ مَا هُوَ أَشَدُّ عَلَیْکَ مِنْهُ طَرِیقَکَ عَلَی الْمَدِینَةِ . فَقَالَ لَهُ أُمَیَّةُ لاَ تَرْفَعْ صَوْتَکَ یَا سَعْدُ عَلَی أَبِی الْحَکَمِ سَیِّدِ أَهْلِ الْوَادِی . فَقَالَ سَعْدٌ دَعْنَا عَنْکَ یَا أُمَیَّةُ ، فَوَاللَّهِ لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ - صلی الله علیه وسلم - یَقُولُ إِنَّهُمْ قَاتِلُوکَ .[26] قَالَ بِمَکَّةَ قَالَ لاَ أَدْرِی . فَفَزِعَ لِذَلِکَ أُمَیَّةُ فَزَعًا شَدِیدًا...[27] واقدی در روایت همین واقعه نه تنها کلمات تهدیدآمیز ابوجهل را حذف می‌نماید، بلکه از زبان وی اعلام جنگ علیه قریش را به پیامبر (ص) نسبت می‌دهد: قالوا: و خرج سعد بن معاذ معتمرا قبل بدر فنزل علی أمیّة بن خلف، فأتاه أبو جهل فقال: أتنزل هذا،[28] و قد آوی محمّدا و آذنّا بالحرب؟ فقال سعد بن معاذ: قل ما شئت، أما إنّ طریق عیرکم علینا. قال أمیّة بن خلف: مه، لا تقل هذا لأبی الحکم، فإنه سیّد أهل الوادی! قال سعد بن معاذ: و أنت تقول ذلک یا أمیّة، أما و الله لسمعت محمّدا یقول «لأقتلنّ أمیّة بن خلف». قال أمیّة: أنت سمعته؟ قال، قلت: نعم[29]. هر دوی موارد فوق الذکر متعلق است به نقیبان و افراد سرشناس طائفه انصار. وقتی قریش چنین رفتارهایی را در قبال افراد سرشناس انصار در حرم مکّه و در ماه حرام (حداقل مورد سعد بن عباده چنین است) روا می‌داشتند، تکلیف مهاجران و افراد عادی از یثربیان روشن بود. 3.3. سومین شاهد: از رفتارهای قریش با زائران مسلمان در قبل از بدر، می‌توان احساسات و مواضعی را که نسبت به آنان بعد از واقعه بدر داشتند حدس زد. ما بیش از یک مورد از نمونه‌های برخورد با زائران یثربی بعد از بدر و قبل از عمر ۀ حدیبیه را در منابع نیافتیم. این نقل به پیرمرد مسلمان 70 ساله‌ای از قبیله اوس بنام سعد بن النعمان بن اکال می‌پردازد که در نقیع، موضعی قریب مکّه، به پرورش شتر و گوسفند اشتغال داشت. وی که جهت عمره داخل مکّه شده بود، بوسیله ابوسفیان اسیر گردید تا او را با پسر خود عمرو، که از اسرای بدر و در دست مسلمانان بود، مبادله نماید و مجبور به دادن فدیه نشود.[30] حتی اگر تأثیراتی را که اوضاع سیاسی زمان، مصلحت اندیشی‌ها، اغماض و وابستگیهای سیاسی و قبیله‌ای بر دیدگاه وقایع نگاران داشته است به حساب نیاوریم، با این وجود روشن است که راویان حوادثِ بدر با معطوف ساختن توجه خویش صرفا به پیشآمدهای جزئی—مانند برخوردی که در جریان سریه عبدالله بن جحش رخ داد— تمایلی به توجه به سیاق وسیعتر سیاسی آن دوره از خود نشان نمی‌دهند. به همین جهت روایات آنان تصویر درستی از وقائع ارائه نمی‌دهد.
  1. شواهد قرآنی درباره مسدود بودن راه مکّه:
شکی نیست قرآن مجید علاوه بر نقش هدایت‌گر خود، مطمئن‌ترین منبع برای درک تاریخ پیامبر (ص) نیز محسوب می‌شود، بشرطی که تفاسیر نادرست و اسباب نزول غیر واقعی، ما را از حقایق باز ندارد. به نظر می‌رسد برخی از مطالب مطرح شده در چهار سوره، یعنی حج، بقره، انفال و فتح، می‌تواند روشنگر قضایا در این جهت باشد. 1.4. نکاتی پیرامون کیفیت نزول سوره‌ها قبل از اینکه شواهدی از قرآن در این رابطه ارائه گردد، لازم است به بعضی از مسائل کلی در زمینه کیفیت نزول سوره‌ها اشاره شود. به اعتقاد برخی محققان، سوره‌های قرآن یکی پس از دیگری، به توالی نازل می‌شد،[31] به این معنی که پس از اتمام نزول یک سوره نوبت به سورۀ بعدی می‌رسید. پیامبر (ص) نیز سوره‌ها را به محض نزول برای مسلمانان تلاوت می‌کرد و آنان نیز مطالب را اکثراً حفظ و برخی هم می‌نوشته‌اند، آنگاه آنرا در نماز و خارج از آن، یا از حفظ و یا از روی مصحف، تلاوت می‌نمودند. این روال در مکّه و در ابعاد بسیار گسترده تر در مدینه ادامه داشت. مفاد برخی از روایاتی که در باب اسباب نزولِ آیات در منابع آمده، مستلزم آن است که بعضی از آیات مکی در سوره‌های مدنی جا داده شود، و در مواردی نیز آیات مدنی را در سوره‌های مکّی قرار داد. وجود آیاتِ مکّی در سوره‌های مدنی نیز ایجاب میکند که این آیات تا نزولِ سوره مدنی مربوطه گاهی سالها بلا تکلیف بمانند، و یا آیاتی که در مدینه نازل می‌شد در سوره‌های که سالها پیش در مکّه نزول یافته بود، جاسازی شوند. اعمال چنین جابجایی در عبارات و مطالبِ متنی صرفاً وقتی ممکن و متصور است که متن و ترتیب آن فقط در اختیار نگارنده باشد و هر گونه تغییر را خود او شخصاً و قبل از انتشار اعمال نماید. ولی اعمال چنین روشی در متنی مثل قرآن که آیات و سوره‌های آن به محضِ نزول شفاهاً در اختیار عموم قرار می‌گرفت منجر به هرج و مرج در ترتیبِ مطالب سوره‌ها نزد مردم می‌گردید. لذا اعمال چنین روشی در ترتیب سوره‌های قرآن بسیار بعید به نظر می‌رسد. البته ممکن است بطور استثنایی و در مواردی بسیار معدود پیامبر (ص) چنین عملی را انجام داده باشد، چون فراوانی چنین مواردی باعث آشفتگی متونِ سوره‌ها نزد عموم و موجب زحمت همگان می‌شد. ولی ما هیچ موردی از گزارش این نوع آشفتگی را در منابع تاریخی نمی‌بینیم و بعید به نظر می‌رسد که در صورت وقوع چنین امری موارد متعدد آن در منابع گزارش نشده باشد. ثانیا، علاوه بر استدلال فوق روایاتی وجود دارد که حاکی از آن است که خود پیامبر (ص) و عموم مردم اتمام سوره پیشین و ابتدای سوره بعدی را از نزول «بسم الله الرحمن الرحیم» می‌فهمیده‌اند. در منابع شیعی این روایت با سند[32] و بدون آن[33] بوسیله صفوان جمال از امام صادق (ع) روایت شده است. شبیه آن در منابع اهل سنت از ابن عباس[34] و عبد الله بن مسعود،[35] بعضاً با اسنادی که صحیح دانسته‌اند،[36] نقل شده است. نویسندگان و محققان مسلمان بطور بسیار گسترده آنرا در کتابهای خود نقل و قابل قبول تلقی نموده‌اند. ثالثاً مؤید این امر برخی از آیات و روایاتی است که حاکی از نزول یکباره سوره‌هاست.[37] نتیجه‌ای که ما از بحث فوق در صدد اخذ آنیم این است که هر گاه بتوانیم از روی شواهد داخلی و خارجی (مثل روایتی موثق در باب سبب نزول) زمان نزول یک یا چند آیه از سورۀ خاصی از قرآن کریم را تعیین کنیم، احتمال قوی وجود دارد که تمام آن سوره حول و حوش همان بازه زمانی نازل شده باشد. با این مقدمه ما وارد بحثی درباره آیاتی از چهار سوره مذکور می‌شویم که موید ما در اخذ نتیجه نهایی خواهد بود. زمان نزول سورۀ مبارکه بقره عبارت است از دوران بعد از هجرت پیامبر به مدینه تا قبل از جنگ بدر (در آن اشاره‌ای به بدر نشده است). برخی از آیات این سوره که برای بررسی حاضر قابل توجه‌اند به موضوعاتی می‌پردازند از جمله: سوابق شهر مقدس مکه (آیه 35)، بنای کعبه توسط ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام (آیات 125-132)؛ تغییر قبله از بیت المقدس به مسجد الحرام (142-150)؛ شهید و شهادت (154-157)؛ مراسم حج (158، 189، 196-203)؛ جهاد و قتال (190-195؛ 216-217)، قصه‌هایی از تاریخ بنی اسرائیل در مورد جنگ و قتال (243-252). باید توجه داشت که این آیات در زمانی نازل شده است که راه مکّه برای مسلمانان بطور کلی بسته شده بود و مانند گذشته امکان حج و عمره برای آنان، اعم از مهاجرین و انصار، وجود نداشت. گرچه هنوز رویارویی نظامی مانند بدر بین آنان و مشرکین مکّه رخ نداده بود، قرآن با تشویق مسلمانان به قتال و شهادت زمینه‌های لازم را به لحاظ آمادگی روحی به تدریج فراهم می‌کرد . نکته‌ای دیگر که در سوره بقره و سوره حج قابل توجه است چینش آیات حج و جهاد به نزدیک یکدیگر و گاهی درهم بودن آنهاست. سوره انفال به روزهای بعد از پیروزی قوای اسلام در بدر تعلق دارد، و ناظر به اوضاع خاص آن زمان است. آیات مهمتر این سوره از نظر ارتباط با موضوع بحث عبارت‌اند از آیاتی که به امور ذیل می‌پردازند: اقدامات خصمانه قریش علیه پیامبر (ص) (30)، تهدید قریش به عذاب به خاطر بستن راه مسجد الحرام، و عدم لیاقت آنان برای تصدی حرم. در این سوره به امور دیگری نیز اشاره شده که قابل ملاحظه است، هرچند ارتباط مستقیمی با بحث حاظر ندارد، مانند: هزینه‌هایی که مشرکان برای سدّ راه خدا می‌کنند (34-38)، تحریض مسلمانان بر قتال و جهاد (39-40)، تقسیم غنایم، ضرورت پایمردی در جنگ، لزوم وحدت و آمادگی نظامی (41-60)، شرائط صلح، امور اسیران، و ولایت مسلمین نسبت به یک دیگر (61-75). ولی قبل از پرداختن به آیات مربوطه در سوره‌های بقره و انفال، لازم است به سوره حج بپردازیم. چرا که زمان نزول این دو سوره براساس قراین صریح داخلی و خارجی (مانند روایاتی که در کتب تفسیر و تاریخ آمده) بطور قطعی مشخص می‌باشد. اما درباره زمان نزول سوره حج اختلاف نظر وجود دارد. [38] 2.4. شواهدی از سوره حج به گفته مفسران این سوره اسمی غیر از «حج» ندارد و از زمان پیامبر (ص) به همین نام معروف بوده است. هر چند که آیات صدر سوره (1-16) و برخی دیگر از آیات آن از نظر سبک و محتوا رنگی مکّی دارند، اما از آنجا که در این سوره سخن از یهود، صابئین، مجوس و نصاری (17)، بستن راه مسجد الحرام بر مسلمانان (25)، اذن قتال برای مهاجران (39-40)، هجرت در راه خدا (58-59)، جواز مقابله به مثل (60)، و جهاد (78) به میان رفته است، مدنی بودن آن مسلّم است.[39] برای تعیّن زمان نزول آن نیز قراین داخلی و خارجی وجود دارد، که مهم ترین آن آیه 39 است. إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ (38) أُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدیرٌ (39) الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ (40) همانا خداوند از کسانی که ایمان آورده‌اند دفاع می‏کند، که خدا هیچ خیانت پیشه ناسپاس را دوست ندارد. (38) به کسانی که با آنان کارزار کرده‌اند، از آن رو که ستم دیده‌اند رخصت کارزار داده شد و هر آینه خداوند بر یاری ایشان تواناست، (39) آنان که به ناروا از دیار خویش رانده شدند تنها بدین سبب که گفتند: پروردگار ما خدای یکتاست. و اگر خداوند برخی از مردم را به برخی باز نمی‏داشت هر آینه دیرها [ی راهبان] و کلیساها [ی ترسایان‏] و کنشتها [ی جهودان] و مسجدها [ی مسلمانان] که در آنها نام خدا بسیار یاد می شود ویران می گردید و البته خدا کسی را که [دین‏] او را یاری کند یاری خواهد کرد، که خدا هر آینه نیرومند و توانای بی‏همتاست، (40) (ترجمه مجتبوی) مورخان و مفسران اتفاق نظر دارند که این اولین آیه‌ای است که درباره جهاد نازل شده است.[40] در مجمع البیان حدیثی از امام باقر (ع) نقل شده که مؤید همین معنی است.[41] طبری، ابن ابی حاتم، ابن کثیر و سیوطی همین نظر را به ابن عباس، مجاهد، ضحاک، عروه بن زبیر، زید ابن اسلم، قتاده، مقاتل و دیگران منسوب کرده‌اند. ابن کثیر می‌گوید برخی از آنان بر همین اساس سوره حج را مدنی دانسته‌اند.[42] بنابراین می‌توان گفت، اولاً به احتمال زیاد زمان نزول سوره حج مصادف است با زمان صدور اذن قتال به مسلمانان مهاجر، یعنی با روزهای قبل از اعزام نخستین سرایا توسط پیامبر (ص) که در آن تنها مهاجران شرکت داشته‌اند. چون طبق آیۀ مذکور، در آن مرحله، اجازۀ قتال محدود به مهاجران بود. بنا بر قول مشهور، پیامبر (ص) در نخستین سال هجرت سه سریه فرستاد که عبارت‌اند از: (1) سریه به فرماندهی حمزه بن عبدالمطلب همراه 30 تن از مهاجران به سیف البحر در ناحیه عیص در اوایل ماه رمضان،[43] (2) سریه عبیده بن حارث به بطن رابغ همراه 60 یا 80 تن از مهاجران در شوال،[44] (3) سریه سعد بن ابی وقاص همراه 20 یا 21 تن از مهاجران به خرّار در ماه ذی قعده.[45] ثانیاً زمان نزول آن باید قبل از نزول سوره بقره بوده باشد، چون آیات 190-191 بقره[46] حاکی از عمومی بودن وظیفه جهاد است و آیه 216 آن،[47] بر خلاف آیه 39 سوره حج که مفاد آن جواز قتال برای مهاجران است، حاکی از وجوب جهاد و عمومیت آن است و منحصر به مهاجران نیست.[48] 1.2.4. چهارمین شاهد: نخستین شاهد بر مدعای ما از قرآن مجید که جهاد پیامبر (ص) علیه مشرکین مکّه جهت باز کردن راه مسجد الحرام و احیای حج بوده است همین آیاتی است که در بالا ذکر شد، و بویژه بخش آخر آن که چنین است: وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ (40) هر چند در این آیه موضوع نجات مساجد و معابد از تخریب و ویرانی بعنوان یکی از اساسی‌ترین اهداف جهاد و دفاع و در قالب یک اصل کلّی انسانی و جهان شمول مطرح گردیده است، با ملاحظه شرایط حاکم در آن زمان می‌توان گفت که منظور اصلی آیه، نجات مسجد الحرام از ویرانی و تخریب معنوی آن از طریق تسلط آیین شرک و بت پرستی بوده است، نه مساجد و کلیساها بطور عموم. این مطلب در بحثی درباره  آیه ای دیگر از همین سوره روشن تر خواهد شد. 2.2.4. پنجمین شاهد: شاهد مهم دیگر در سوره حج از نظر موضوع بحث، آیه 25 آن است که آغازگر مبحث حج و جهاد در آن سوره می‌باشد: إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ وَ مَنْ یُرِدْ فیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ (25) کسانی که کفر ورزیدند و [مردم را] از راه خدا و مسجد الحرام__ که آن را برای مردم قرار دادیم و مقیم و مسافر در آن یکسانند__باز می‌‏دارند، و نیز هر که در آنجا کجروی و ستمکاری__ آزار مردم__ خواهد او را از عذابی دردناک بچشانیم. (25) سدّ کردن راه مسجد الحرام که در این آیه به آن اشاره رفته است، همان عدم امکان بجا آوردن حج و عمره برای مسلمانان است که به جهت تهدیدهایی که از سوی قریش متوجه پیامبر (ص) و مسلمانان بود برای آنان امکان دسترسی به مسجد الحرام حتی در ماههای حرام نیز وجو نداشت. مفاد آیه روشن است. خداوند مسجد الحرام را (که در آیات بعدی اشاراتی به آبادانی بیت‌الله توسط حضرت ابراهیم (ع) و دعوت جهانی او برای شرکت مردم در مراسم حج آمده) برای همه مردم اعم از آنان که در حرم مکه اقامت داشتند و دیگران که از خارج راهی مکه می‌شدند، قرار داده است. عمل قریش در بازداشتن مسلمانان از مسجد الحرام مساوی با الحاد و ظلم است و موجب عذابی دردناک برای آنان خواهد بود. در این باره در تفسیر قمی آمده است: و قوله إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ قال نزلت فی قریش حین صدوا رسول الله (ص) عن مکة و قوله « سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ» قال أهل مکة و من جاء إلیهم من البلدان فهم سواء لا یمنع النزول و دخول الحرم.[49] برخی از مفسران دیگر نیز متوجه بسته بودن راه حج و عمره برای مسلمانان بعد از هجرت پیامبر (ص) بوده‌اند و بین آنها ابن کثیر و ابن عطیه اندلسی در این باره تصریح نموده‌اند. ابن کثیر درباره این آیه می‌نویسد: یقول تعالی منکرا علی الکفار فی صدهم المؤمنین عن إتیان المسجد الحرام و قضاء مناسکهم فیه و دعواهم أنهم أولیاؤه وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ [الأنفال: 34] الآیة، و فی هذه الآیة دلیل علی أنها مدنیة، کما قال فی سورة البقرة: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ [البقرة: 217] و قال هاهنا: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أی و من صفتهم أنهم مع کفرهم یصدون عن سبیل اللّه و المسجد الحرام، أی و یصدون عن المسجد الحرام من أراده من المؤمنین الذین هم أحق الناس به فی نفس الأمر،... و نیز می‌گوید: الَّذِی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ أی یمنعون الناس عن الوصول إلی المسجد الحرام، و قد جعله اللّه شرعا سواء لا فرق فیه بین المقیم فیه و النائی عنه البعید الدار منه سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ و من ذلک استواء الناس فی رباع مکة و سکناها،[50] ولی بین مفسران بیان ابن عطیه اندلسی در این باره بسیار روشن‌تر و روشنگرانه است: والمراد بصدّهم عن المسجد الحرام صدّ عرفه المسلمون یومئذ . ولعله صدّهم المسلمین عن دخول المسجد الحرام والطواف بالبیت. والمعروف من ذلک أنهم مَنَعُوا المسلمین بعد الهجرة من زیارة البیت فقد قال أبو جهل لسَعْد بن معاذ لما جاء إلی مکّة معتمراً وقال لصاحبه أمیّة بن خلف : انتظر لی ساعة من النهار لعلّی أطوف بالبیت ، فبینما سعد یطوف إذ أتاه أبو جهل وعَرَفَهُ . فقال له أبو جهل : أتطوف بالکعبة آمناً وقد أوتیتم الصْباة؟ ( یعنی المسلمین ).[51] برخی دیگر اشاراتی مجمل به این «صد» دارند. [52] متاسفانه برخی از مفسران «آیه صد» را از سیاق واقعی خود جدا کرده آنرا در پرتوی وقایع اوائل بعثت و یا حادثه‌ای که چندین سال بعد در سال ششم هجری در جریان سفر عمره پیامبر در سال حدیبیه و سد راه شدن قریش اتفاق افتاد، تفسیر نموده‌اند،[53] گویا بعد از هجرت و قبل از حدیبیه راه حج و عمره برای مسلمانان باز بوده است. حتی بعضی اظهار می‌دارند که غیر از حدیبیه و مواردی در ابتدای بعثت چنین «صدی» پیش نیامده است.[54] بهرحال تهدیدی که در این آیه نسبت به سران قریش ابراز شده، بزودی جامه حقیقت پوشید و دیری نپایید که اکثر آنان در بدر به هلاکت رسیدند. این بخش از سوره حج که با «آیه صد» و اعلان حج از جانب ابراهیم (ع) شروع می‌شود، بعد از اذن قتال برای نجات و احیای مساجد، مجددا با ذکر جهاد و پیروی از ملت ابراهیم (ع)، پدر موحدان، خاتمه می‌یابد: وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَ فی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصیرُ (78) در راه خدا جهاد کنید چنانکه سزاوار جهاد اوست، او شما را [بر همه امتها] برگزیده است، و بر شما در کار دین هیچ تنگی و دشواری ننهاده است این همان آیین پدرتان ابراهیم است- یا آیین پدرتان ابراهیم را پیروی کنید- او (خدای) پیش از این- در کتابهای پیشین- و در این [قرآن] شما را مسلمان نامید، تا این پیامبر- محمد (ص)- بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید. پس نماز را برپا دارید و زکات بدهید و به [دین] خدا چنگ زنید. اوست خداوند و سرپرست شما، پس نیکو خداوند و سرپرست و نیکو یاوری است. (78) 3.4. شواهدی از سوره بقره گفتیم که سوره بقره بعد از سوره حج و قبل از بدر نازل شد. قرائن در این باره آنقدر روشن است که شاید نیاز به بیان و توضیح ندارد. اولاً در این سوره اشاره‌ای به بدر نشده است. ثانیاً در آن برخی شواهد داخلی و خارجی موجود است که نشان دهنده زمان تقریبی نزول است: زمان نزول آیات تغییر قبله (آیات 142-150) باید همان روزی باشد که پیامبر (ص) قبله نماز را تغییر داد.[55] آیه 217 درباره حادثه قتل ابن حضرمی نازل شد که در نخستین یا آخرین روز ماه رجب توسط یکی از یاران عبدالله بن جحش اتفاق افتاد. بر این اساس می‌توان گفت نیمه دوم سوره بقره (از آیه 142 تا پایان آن) به احتمال زیاد در بازه تقریبی یک ماه قبل از روز بدر (17 رمضان سال دوم) نازل شده است. 1.3.4. ششمین شاهد: شاهدی دیگر در این زمینه آیه 114 از سوره بقره است که می‌فرماید: وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ وَ سَعی فی خَرابِها أُولئِکَ ما کانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفینَ لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظیمٌ (114) کیست ستمکارتر از آن که نگذارد در مسجدهای خدا نام او را یاد کنند و در ویرانی آنها می‌کوشد؟ اینان را نرسد که در آنها در آیند مگر بیمناک و هراسان. آنان را در این جهان، خواری و رسوایی و در آن جهان عذابی بزرگ است. چند نکته درباره معنی و تفسیر این آیه و محل و مصداق آن قابل ذکر است:
  1. آیات 114 و 115 چندان ارتباطی با آیات ماقبل و بعد (آیات 109-113 و 116-123) ندارند و درمیان آیاتی واقع شده‌اند که عمدتاً مربوط به بنی اسرائیل و اهل کتاب است.
  2. شاید به همین علت دیدگاههای مفسران در بیان مصداق آن دچار اختلاف و آشفتگی است. برخی از مفسران آیه را مربوط به اقدامات قریش در مکّه دانسته‌اند آنگاه که مانع نماز خواندن مسلمانان در مسجد الحرام می‌شدند.[56]
طبری از ابن عباس نقل میکند که آنان گروه نصاری بودند که به گفتۀ مجاهد مردم را اذیت و از نماز در بیت المقدس منع می‌نمودند و به گفتۀ قتاده بخت النصر و جنودش را در تخربیب بیت المقدس یاری ‌کردند. وی نظر سدّی را نقل می‌کند که بر طبق آن مصداق آیه بخت النصر است که با کمک روم بیت المقدس را تخریب کرد و رومی‌ها بدینوسیله میخواستند از بنی اسرائیل انتقام خون یحیی را بگیرند. طبری نظر ابن زید را نیز نقل میکند که مصداق آیه را مشرکین قریش می‌دانست آنگاه که پیامبر (ص) را در حدیبیه از رسیدن به مسجد الحرام باز داشتند.[57] خود طبری همان نظر ابن‌عباس را بر دیگر نظرات ترجیح می‌دهد و در رد نظر ابن زید می‌گوید که مشرکین قریش اگرچه در بعضی اوقات (مانند سالهای قبل از هجرت در مکّه) مسلمانان را از نماز خواندن در مسجد الحرام منع می‌کردند و اعمالی بر خلاف رضای الهی انجام می‌دادند ولی آنها هیچ گاه کوششی در تخریب آن نداشتند بلکه در ایام جاهلی از سازندگان مسجد الحرام بودند و به این امر افتخار می‌کردند.[58] فخر رازی نیز نظری مخصوص در این باره دارد. بگفتۀ وی آیه ناظر به یهود است که با رد مسجد الحرام بعنوان قبلۀ مسلمانان میخواهند باعث تخریب آن شوند.[59] در رد تفاسیری که طبری ارائه داده، همچنانکه برخی از مفسران نیز اشاره کرده‌اند،[60] باید گفت: هر چند بخت النصر (562-630 ق.م.) و بعد از وی رومیان هیکل سلیمان و شهر بیت المقدس را تخریب کردند، مسیحیان نمی‌توانستند در این امر به بخت النصر مساعدت نمایند، صرفا به همین دلیل ساده که وی قریب به شش قرن قبل از میلاد مسیح می‌زیست. در تخریب هیکل و شهر بیت المقدس توسط رومیان در سال 70 میلادی نیز مسیحیان نمی‌توانستند نقشی داشته باشند چون در این زمان تعداد و قدرت آنان چیزی قابل ملاحظه نبوده است. هرچند که نظر ابن زید از نظر شناخت کلی مصداق (مشرکین مکه و مسجدالحرام) با نظر ما مطابق است، ولی منع مورد نظر نمی‌توانسته مربوط به عمرۀ حدیبیه باشد که قریب به پنج سال بعد از نزول سورۀ بقره واقع گردید. پس به ناچار باید گفت اگرچه مفاد آیه عمومیت دارد[61] و ناظر بر مسجد یا مساجد خاصی نیست، اما با توجه به شرایط حاکم آن زمان آیه اشاره به قریش دارد که تا زمان عمرۀ قضا در سال هفتم هجری و قریب به هفت سال مسلمانان را از عمره و حج باز می‌داشتند. برخی از مفسران نیز همین نظر را اجمالاً تایید کرده‌اند.[62] طبرسی ضمن نقل همین مطلب از امام صادق (ع) و تایید همین تفسیر، توجیهات طبری درباره قریش را رد می‌کند و می‌گوید که علاوه بر تخریب معنوی مسجد الحرام آنها برخی از مساجد را که اصحاب پیامبر در مکّه ساخته بودند بطور فیزیکی منهدم نموده بودند.[63] به نظر می‌رسد عبارت أُولئِکَ ما کانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفینَ نیز تاییدی بر همین تفسیر است، چون اشاره به این حقیقت دارد که برای مسلمانان دخول در مکه و مساجد آن بدون خوف و ترس جان امکان نداشت و آیه می‌خواهد بگوید که آن مشرکان ظالم هستند که مردم را از ذکر خدا در مساجد منع می‌کنند و آنهایند (اولئک، برای تاکید ضمیر آمده است) که نباید بدون خوف و لرز وارد مساجد الله شوند چنانچه بعد از نزول سورۀ برائت همین وضعیت برای آنها پیش آمد و از دخول در حرم منع شدند.[64] 2.3.4. هفتمین شاهد یکی دیگر از دلایل در جهت اثبات مدعای این مقاله آیه 217 بقره است: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فیهِ قُلْ قِتالٌ فیهِ کَبیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ (217)بقره‏ از تو درباره جنگ در ماه حرام (رجب، شوال، ذی قعده و ذی حجه) می‌پرسند (چون عده‌ای از سپاهیان اسلام اشتباها در آن ماه جنگیده بودند)، بگو: هر نوع جنگی در آن (گناهی) بزرگ است، ولی هر نوع جلوگیری از راه خدا (از اسلام آوردن مردم)، و کافر شدن به او و (منع مردم از) مسجد الحرام، و بیرون کردن اهلش از آن، (گناه این اموری که کفار انجام می‏دهند) در نزد خداوند بزرگتر (از جنگ در ماه حرام) است، و فتنه (شرک و آزار مسلمین) از کشتار بزرگتر است! و همواره (مشرکان) با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از دینتان بازگردانند، و هر که از شما از دینش برگردد و در حال کفر بمیرد، چنین کسانی عمل‏های نیکشان در دنیا و آخرت تباه می ‏شود (در دنیا نیز ذکر خیر و دعا و ترحم مردم به واسطه آثار نیکشان تبدیل به عکس می ‏شود) و آنها اهل آتش ‏اند و در آنجا جاودانند. (ترجمه آیت الله مشکینی) در این آیه خداوند ضمن ناروا دانستن قتال در ماههای حرام می‌فرماید که قریش مرتکب جنایتهایی شده‌اند که از جنگ و خونریزی بطور عموم و بلکه در ماه حرام نیز بدتر است. آن جنایتها عبارت است از:
  1. جلوگیری از راه خدا
  2. کفر ورزیدن نسبت به خداوند
  3. باز داشتن مردم از مسجد الحرام
  4. بیرون کردن اهل مکّه از شهری که خداوند برای همه مردم جایی امن قرار داده است.
مجموعه این اعمال را قرآن کریم «فتنه» می‌نامد و تلویحاً باز نمودن راه مسجد الحرام را یکی از اهداف مهم جهاد علیه مشرکان مکّه قرار داده است. همانطوریکه قبلاً نیز اشاره شد، سوالی که در آیه مطرح است درباره کشته شدن عمرو ابن الحضرمی بوسیله یکی از مسلمانان در حین سریۀ عبدالله بن جحش به نخله (بین مکّه و طائف) است.[65] به روایت عروه همین که پیامبر (ص) از «غزوه» سفوان یا بدر اولی، که در اصل تعقیب کرز بن جابر فهری (که مضافات مدینه را مورد غارت قرار داده بود) برگشت، ابن جحش را با 8 نفر از مهاجران به نخله اعزام نمود.[66] روزی که این برخورد صورت گرفت برای همراهان ابن جحش شروع ماه مشتبه گردید و برای آنها معلوم نبود که آیا آن آخرین شب جمادی الثانی است یا اولین شب از ماه رجب. تفاصیل این واقعه در کتب سیره، مغازی و تفسیر آمده است. اما مفسران عبارت «صد عن المسجد الحرام» را که در آیه آمده چطور معنی کرده‌اند؟      اکثر آنان توجه را به مسئله جواز قتال در ماه حرام و رویداد سریۀ عبدالله بن جحش معطوف نموده‌اند و نیز به برخی از مسائل نحوی ذوقی مربوط به عبارات آیه، ویا به مسئله منسوخ بودن یا نبودن آن؛ ولی توجه چندانی به واقعیت مهم سیاسی و شرعی که عبارت «صد عن مسجد الحرام» از آن حکایت می‌کند ندارند.[67] مثلاً طبری در بیان این عبارت مطلبی افزون بر آنچه که در آیه آمده، ندارد.[68] دیگران به توضیحات مختصر بسنده نموده‌اند از قبیل: «وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ، أی: و صدّ عن المسجد الحرام»،[69] « أی: و صدّ عن سبیل اللّه و عن المسجد الحرام‏»،[70] «صَدّ أی و صد المسجد الحرام عن الطائفین و العاکفین و الرکع السجود»،[71] و «وَ صد ایضا عن طواف الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الذی قد حرم اللّه الصد و الاعراض عنه».[72] عده ای دیگر مطلب را روشن تر نموده باجمال گفته‌اند: «ای منع المسلمین عن دخول مکة و زیارة بیت اللّه»،[73] «منع الناس عن مکة»،[74] « و منعهم المسلمین عن المسجد الحرام فی الحج و العمرة»،[75] «و صدهم للمسلمین عن المسجد الحرام فی الحج و العمرة و الصلاة فیه»،[76]  «وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ، لأن المشرکین صدّوا المسلمین عنه»،[77] «و صدّ أیضا عن دخول [الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏] و زیارة بیت اللّه»،[78] «و الصدّ عن المسجد الحرام هو مثل عمل قریش و المشرکین حین منعوا النبیّ (ص) و المؤمنین معه عن زیارة بیت اللّه الحرام و عن دخول مکة»[79] «وَ صدّ المؤمنین عن دخول الْمَسْجِدِ الْحَرامِ و منعهم من الطواف به»،[80] برخی «صد عن المسجد الحرام» را مربوط به سال حدیبیه دانسته‌اند، گویا قبل از آن «صدی» وجود نداشته است.[81] مقاتل هم چنین می‌نماید که «صد» مسلمانان از مسجد الحرام را همان اخراج مهاجران میداند.[82] برخی نیز، مانند ابن عربی، «مسجد الحرام» را معطوف به «کفر» دانسته، جایی برای مطرح شدن «صد عن المسجد الحرام» نگذاشته‌اند.[83] فراء در قولی که کمتر کسی آنرا قبول داشته «مسجد الحرام» را معطوف به «قتال» میداند و باین صورت موضوع «صد» را از بحث آیه خارج میکند.[84] به نظر می‌رسد عدم توجه کافی به موضوع بسته بودن راه عمره و حج در سالهای قبل از حدیبیه از سوی اکثر مفسران و مورخان اسلامی باعث این شده است که ما درک صحیحی از سیاست پیامبر (ص) و اهداف جنگ با قریش نداشته باشیم، و در نتیجه علل جنگ را در حوادث جزئی بجوییم و نتوانیم تصویر روشنی از سیاست جنگی پیامبر در قبال قریش داشته باشیم. 4.4. شواهد سوره انفال سوره انفال بعد از جنگ بدر نازل گردید، جنگی که در آن بسیاری از سران قریش مثل ابوجهل، امیه بن خلف، عتبه بن ربیعه و نزدیکان آنها به هلاکت رسیدند. ولی این شکست باعث برافروخته‌تر شدن آتش کینه مشرکان قریش نسبت به اسلام و پیامبر گردید و یهود مدینه نیز به این آتش دامن می‌زدند،[85] درحالیکه قرآن، بعد از آن همه جنایتها و خیانتها، راه آشتی، صلح و گذشت را برای مکّیان باز می‌گذارد:   قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلینَ (انفال/38) به کسانی که کافر شدند بگو: اگر باز ایستند، آنان را آنچه گذشته بخشوده و آمرزیده می‏شود و اگر [به روش خود و جنگ و فتنه انگیزی] بازگردند پس همان روش و نهاد است که بر پیشینیان گذشت. وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (انفال/61) و اگر به صلح و آشتی گراییدند- تمایل نشان دادند- تو نیز به آن بگرای و بر خدا توکل کن، که اوست شنوا و دانا. ولی روحیه استکباری قریش به آنها اجازه نمی‌داد که به این زودی و سادگی راه آشتی را بپذیرند. نفرات سپاه مکیان در جنگهای بدر، احد و خندق بترتیب حدود یک هزار، سه هزار و ده هزار[86] نفر بوده است. خندق آخرین کوشش مکّه و اعراب برای نابودی اسلام بود. نافرجام ماندن این عملیات بزرگ کمر همت آنان را شکست و راه را برای صلح حدیبیه آماده ساخت. 1.4.4. هشتمین شاهد: وَ ما لَهُمْ أَلاَّ یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (34) وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاَّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (35) چرا خدا آنها را مجازات نکند، با اینکه از (عبادت موحّدان در کنار) مسجد الحرام جلوگیری می ‏کنند در حالی که سرپرست آن نیستند؟! سرپرست آن، فقط پرهیزگارانند ولی بیشتر آنها نمی‏دانند. (34) (آنها که مدّعی هستند ما هم نماز داریم،) نمازشان نزد خانه (خدا)، چیزی جز «سوت کشیدن» «کف زدن» نبود پس بچشید عذاب (الهی) را بخاطر کفرتان! (35) (ترجمه آیت الله مکارم شیرازی) مفسران در تفسیر آیه34 ، و بخصوص در مصداق «صد» که در آن آمده، نیز دچار اختلاف آرایند. قرار گرفتن آن آیه کنارِ آیات پیشین[87] نیز مشکل آنها را مضاعف نموده است و آنان را وادار به سعی برای جمع بین آن دو نموده است.[88] برخی می‌گویند آیه 33 متعلق به دورۀ مکی یا به مؤمنین، و آیه 34 با دورۀ مدینه و یا مشرکین مربوط است.[89] باز عده ای آنرا اشاره به بازداشته شدن پیامبر (ص) از ورود به مکّه در روز حدیبیه می‌دانند.[90] برخی با توجه به این که آیه بعد از بدر نازل شد، عذاب مورد ذکر را قتل سران مشرکین در روز بدر میداند (فعذبهم الله بالسیف یوم بدر فقتلوا).[91] با توجه به توضیحات بالا درباره سیاست قریش در بستن راه مکّه بر مسلمانان، معنی آیه 34 کاملاً روشن است: چرا خداوند مشرکین قریش را عذاب نکند (همچنانکه آنها را در بدر نیز عذاب نمود) بااینکه مسلمانان را از شرکت در مراسم حج و عمره و عبادت در مسجد الحرام منع می‌کنند، در حالی که آنها سرپرست و متولی آن نیستد. چرا که حق سرپرستی و ولایت بر مسجد الحرام منحصر به متقین می‌باشد (و آنانند که چنین حق را دارند و می‌توانند مشرکین را از ورود به مسجد الحرام بازدارند). این آیه به صراحت علت درگیری با قریش را روشن می‌کند که جنگ بر سر حق ولایت بر مسجد الحرام است. آیه بصراحت نه تنها ولایت قریش بر مسجد الحرام را نفی می‌کند بلکه با همان صراحت حق چنین ولایتی را برای پیامبر (ص) و پرهیزکاران اثبات می‌نماید و ادعای قریش را مردود می‌شمارد. معلوم است که قریش نمی‌توانستند در برابر چنین اعلانی موضعگیری نکنند و برای اثبات ادعای خویش پیکار با مسلمانان را ادامه ندهند. 5.4. سوره فتح مانند سوره‌های بقره و انفال، دربارۀ زمان نزول سوره فتح نیز غالب مورخان و مفسران اتفاق نظر دارند و آنکه این سوره در راه برگشت از حدیبیه به مدینه در سال ششم هجری نازل شد.[92] پیامبر(ص) همراه حدود هزار و سیصد الی پانصد نفر[93] در نخستین روز ماه ذی قعده[94] از مدینه برای عمره راه افتادند. روانه شدن در ماه حرام، همراه نداشتن سلاح جنگی، بستن احرام از ذو الحلیفه و تلبیه گویان حرکت نمودن، همراه بردن هفتاد شتر قربانی که علامت گذاری شده بودند و قلاده‌هایی بر گردن آنها افکنده بودند، همه اینها حاکی از آن بود که پیامبر (ص) و همراهان وی تنها برای عمره به مکّه آمده‌اند و قصدی دیگر ندارند. ولی قریش در ادامه سیاست خویش بر ممانعت مسلمانان از مسجد الحرام، از ورود پیامبر به مکّه جلوگیری کردند، و بعد از تهدیدها و مذاکرات حاضر به صلح شدند.[95] و بدین طریق راه ورود به مکّه برای مسلمانان باز شد. ولی برای آنها درک اهمیت صلح حدیبیه مشکل بود، و  از مفاد آن بشدت ناراحت بودند. ولی بالآخره به دستور پیامبر (ص) گردن نهاده سرها را تراشیدند و قربانی‌ها را کشتند. توقف پیامبر (ص) در حدیبیه 19 روز بود و در ذی حجه به مدینه مراجعت نمود.

دیدگاه ها برای “ حج و جهاد در قرآن و تاریخ صدر اسلام(1)

0 دیدگاه تایید شده
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد. پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد. پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.