حج و جهاد در قرآن و تاريخ صدر اسلام (3)

چهارشنبه 10 دی 135 نفر بازدید
قرآن کريم از اين موضوع، با عنوان «صَدٌّ عَنْ... وَ الْمَسْجِدِ الْحَرام‏» [1] ياد کرده، که عبارت بود از: بستن راه عمره و حج بر مسلمانان؛ اعم از مهاجر و انصار، ايجاد جوّ خوف و وحشت براي زائران اهل مدينه، حتي در ماه­هاي حرام و نيز سوء‌استفادة قريش از تسلّط خود بر مسجد الحرام و ادعاي ولايت بر بيتِ الهي. همانگونه که در بخش نخست ملاحظه کرديد، نگارنده براي بررسي اين موضوع، ابتدا به ديدگاه نخستين مورّخان مسلمان دربارة علل جنگ با مشرکان مکه پرداخت، آنگاه توضيحي در بيان علل بنيادين جنگ، ضمن ارائة شواهد تاريخي و قرآني آورد. اکنون اين بخش با طرح «پنجمين شاهد قرآني » از نظر شما مي گذرد: * پنجمين شاهد (قرآني): آية 25 سورة حج که آغازگر مبحث حج و جهاد در اين سوره است، پنجمين شاهد قرآني است: ( إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذي جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فيهِ وَ الْبادِ وَ مَنْ يُرِدْ فيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ ) . (25) «كساني كه كفر ورزيدند و [مردم را] از راه خدا و مسجد الحرام ـ كه آن را براي مردم قرار داديم و مقيم و مسافر در آن يكسان­اند ـ باز مي‌‏دارند و نيز هر كه در آنجا كجروي و ستمكاري ـ آزار مردم ـ خواهد، او را از عذابي دردناك بچشانيم.» (25) سدّ کردن راه مسجد الحرام که در اين آيه به آن اشاره رفت، همان عدم امکان به­جا آوردن حج و عمره براي مسلمانان است. به جهت تهديدهايي که از سوي قريش متوجه پيامبر9 و مسلمانان بود، براي آنان امکان دسترسي به مسجد الحرام، حتي در ماه­هاي حرام نيز وجو نداشت. مفاد آيه روشن است. خداوند مسجد الحرام را (که در آيات بعدي اشاراتي به آباداني بيت‌الله توسط حضرت ابراهيم7 و دعوت جهاني او براي شرکت مردم در مراسم حج آمده) براي همة مردم؛ اعم از آنان­که در حرم مکه اقامت داشتند و ديگران که از خارج راهي مکه مي‌شدند، قرار داد. عمل قريش در بازداشتن مسلمانان از حضور در مسجد الحرام، مساوي با الحاد و ظلم است و موجب عذابي دردناک براي آنان خواهد بود. در اين باره، در تفسير قمي آمده است: «قَوله تَعَالَي: ( إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِي جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ ) قَالَ: نَزَلَتْ فِي قُرَيْشٍ حِينَ صَدُّوا رَسُولَ اللَّهِ9 عَنْ مَكَّةَ وَ قَوْلِهِ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ، قَالَ: أَهْلُ مَكَّةَ وَ مَنْ جَاءَ إِلَيْهِ مِنَ الْبُلْدَانِ فَهُمْ فِيهِ سَوَاءٌ لاَ يُمْنَعُ النُّزُولَ وَ دُخُولَ الْحَرَم». [2] برخي از مفسران ديگر نيز متوجه بسته بودن راه حج و عمره براي مسلمانان بعد از هجرت پيامبر9 بوده‌اند و ميان آن­ها ابن کثير و ابن عطية اندلسي در اين باره مطالبي با صراحت آورده ­اند. ابن کثير مي‌نويسد: «يقول تعالي منكرًا علي الكفّار في صَدّهم المؤمنين عن إتيان المسجد الحرام، وقضاء مناسكهم فيه، ودعواهم أنهم أولياؤه: ( وَمَا كَانُوا أَوْلِيَاءَهُ إِنْ أَوْلِيَاؤُهُ إِلا الْمُتَّقُونَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ ) [الأنفال: 34] الآية. وفي هذه الآية دليل [علي] أنّها مدنية، كما قال في سورة البقرة: ( يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ ) [البقرة: 217]، وقال: هاهنا: ( إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ) أي: و من صفتهم مع كفرهم أنّهم يصدّون عن سبيل الله والمسجد الحرام، أي: ويصدّون عن المسجد الحرام من أراده من المؤمنين الذين هم أحقّ الناس به في نفس الأمر...». و نيز مي‌گويد: ( الَّذِي جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ ) أي يمنعون الناس عن الوصول إلي المسجد الحرام، و قد جعله اللّه شرعاً سواء لا فرق فيه بين المقيم فيه و النائي عنه البعيد الدار منه؛ ( سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ ) و من ذلك استواء الناس في رباع مكة و سكناها». [3] ولي ميان مفسّران، بيان ابن عطية اندلسي در اين باره بسيار روشن‌تر و روشنگرانه است: «والمراد بصدّهم عن المسجد الحرام صدّ عرفه المسلمون يومئذ. ولعلّه صدّهم المسلمين عن دخول المسجد الحرام والطواف بالبيت. والمعروف من ذلك أنّهم منعوا المسلمين بعد الهجرة من زيارة البيت فقد قال أبو جهل لسعد بن معاذ لما جاء إلي مكة معتمراً و قال لصاحبه أميّة بن خلف: انتظر لي ساعة من النهار لعلّي أطوف بالبيت، فبينما سعد يطوف إذ أتاه أبو جهل و غرفه. فقال له أبو جهل: أ تطوف بالكعبة؟ آمناً و قد أوتيتم الصباة ( يعني المسلمين )؟». [4] برخي ديگر اشاراتي مجمل به اين «صد» دارند. [5] متأسفانه برخي از مفسّران «آية صد» را از سياق واقعي خود جدا کرده، آن را در پرتو وقايع اوايل بعثت و يا حادثه‌اي که چندين سال بعد در سال ششم هجري در جريان سفر عمرة پيامبر در سال حديبيه و سد راه شدن قريش اتفاق افتاد، تفسير نموده‌اند، [6] گويا بعد از هجرت و قبل از حديبيه راه حج و عمره براي مسلمانان باز بوده است. حتي بعضي اظهار مي‌دارند که غير از حديبيه و مواردي در ابتداي بعثت چنين «صدّي» پيش نيامده است. [7] به هرحال تهديدي که در اين آيه نسبت به سران قريش ابراز شده، به­زودي جامة حقيقت پوشيد و ديري نپاييد که بيشتر آنان در بدر به هلاکت رسيدند. اين بخش از سورة حج که با «آية صدّ» و اعلان حج از جانب ابراهيم7 آغاز مي‌شود، بعد از اذن قتال براي نجات و احياي مساجد، مجدداً با ذکر جهاد و پيروي از ملت ابراهيم7 ، پدر موحدان، خاتمه مي‌يابد: ( وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ وَ في هذا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النَّاسِ فَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلي وَ نِعْمَ النَّصيرُ ). (78) «در راه خدا جهاد كنيد؛ چنانكه سزاوار جهاد اوست. او شما را [بر همة امت­ها] برگزيده است و بر شما در كار دين هيچ تنگي و دشواري ننهاده است. اين همان آيين پدرتان ابراهيم است ـ يا آيين پدرتان ابراهيم را پيروي كنيد ـ او (خداي) پيش از اين ـ در كتاب­هاي پيشين ـ و در اين [قرآن] شما را مسلمان ناميد، تا اين پيامبر ـ محمد9 ـ بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشيد. پس نماز را برپا داريد و زكات بدهيد و به [دين] خدا چنگ زنيد. اوست خداوند و سرپرست شما، پس نيكو خداوند و سرپرست و نيكو ياوري است.» (78) زمان نزول سورة بقره پيش­تر گفته شدکه سورة بقره بعد از سورة حج و قبل از بدر نازل شد. قرائن در اين باره به حدّي روشن است که شايد نياز به بيان و توضيح ندارد؛ اولاً ـ در اين سوره اشاره‌اي به بدر نشده است. ثانياً ـ برخي شواهد داخلي و خارجي وجود داردکه نشان دهندة زمان تقريبي نزول است؛ زمان نزول آيات تغيير قبله (آيات 150 ـ 142) بايد همان روزي باشد که پيامبر9 قبلة نماز را تغيير داد. [8] آية 217 دربارة حادثة قتل ابن حضرمي نازل شد که در نخستين يا آخرين روز ماه رجب توسط يکي از ياران عبدالله بن جحش اتفاق افتاد. بر اين اساس مي‌توان گفت نيمة دوم سورة بقره (از آيه 142 تا پايان آن) به احتمال زياد در بازة تقريبي يک ماه قبل از روز بدر (17 رمضان سال دوم) نازل شده است. * ششمين شاهد ]قرآني[: آية 114 سورة بقره، شاهدي ديگر در اين زمينه است که مي‌فرمايد: ( وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ وَ سَعي في خَرابِها أُولئِكَ ما كانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ ).(114) «كيست ستمكارتر از آن كه نگذارد در مسجدهاي خدا نام او را ياد كنند و در ويراني آن­ها مي‌كوشد؟ اينان را نرسد كه در آن­ها در آيند مگر بيمناك و هراسان. آنان را در اين جهان، خواري و رسوايي و در آن جهان عذابي بزرگ است.» چند نکته دربارة معني و تفسير اين آيه و محل و مصداق آن، گفتني است: 1. آيات 114 و 115 چندان ارتباطي با آيات قبل و بعد (آيات 113ـ 109 و 123ـ 116) ندارند و در ميان آياتي واقع شده‌اند که عمدتاً مربوط به بني اسرائيل و اهل کتاب است. 2. شايد به همين علت، ديدگاههاي مفسران در بيان مصداق آن دچار اختلاف و آشفتگي است؛ برخي از مفسّران، آيه را مربوط به اقدامات قريش در مکّه دانسته‌اند؛ آنگاه که مانع نماز خواندن مسلمانان در مسجد الحرام مي‌شدند. [9] طبري از ابن عباس نقل مي­کند که آنان گروه نصاري بودند که به گفتۀ مجاهد، مردم را اذيت و از نماز در بيت المقدس منع مي‌کردند و به گفتۀ قتاده، بخت نصّر و لشگريانش را در تخريب بيت المقدس ياري ‌کردند. وي نظر سدّي را نقل مي‌کند که بر طبق آن، مصداق آيه بخت نصّر است که با کمک روم بيت المقدس را تخريب کرد و رومي‌ها بدينوسيله مي­خواستند از بني اسرائيل انتقام خون يحيي را بگيرند. طبري نظر ابن زيد را نيز نقل مي­کند که مصداق آيه را مشرکين قريش مي‌دانست آنگاه که پيامبر9 را در حديبيه از رسيدن به مسجد الحرام باز داشتند. [10] خود طبري همان نظر ابن‌عباس را بر ديگر نظرات ترجيح مي‌دهد و در رد نظر ابن زيد مي‌گويد: مشرکان قريش اگرچه در بعضي اوقات (مانند سال­هاي قبل از هجرت در مکّه) مسلمانان را از نماز خواندن در مسجد الحرام منع مي‌کردند و اعمالي بر خلاف رضاي الهي انجام مي‌دادند ولي آن­ها هيچ­گاه کوششي در تخريب آن نداشتند بلکه در ايام جاهلي از سازندگان مسجد الحرام بودند و به اين امر افتخار مي‌کردند. [11] فخر رازي نيز نظري مخصوص در اين باره دارد. به­گفتۀ وي، آيه ناظر به يهود است که با ردّ مسجد الحرام به­عنوان قبلۀ مسلمانان، مي­خواهند باعث تخريب آن شوند. [12] در ردّ تفاسيري که طبري ارائه کرده، همچنانکه برخي از مفسران نيز اشاره دارند، [13] بايد گفت: هر چند بخت نصّر (630 ـ 562 ق.م.) و بعد از وي روميان هيکل سليمان و شهر بيت المقدس را تخريب کردند، مسيحيان نمي‌توانستند در اين امر به بخت نصّر مساعدت نمايند، صرفاً به همين دليل ساده که وي قريب به شش قرن قبل از ميلاد مسيح مي‌زيست. در تخريب هيکل و شهر بيت المقدس به دست روميان در سال 70 ميلادي نيز مسيحيان نمي‌توانستند نقشي داشته باشند؛ چون در اين زمان تعداد و قدرت آنان قابل ملاحظه نبود. هرچند که نظر ابن زيد از نظر شناخت کلي مصداق (مشرکين مکه و مسجدالحرام) با نظر ما مطابق است، ولي منع مورد نظر نمي‌توانسته مربوط به عمرۀ حديبيه باشد که قريب به پنج سال بعد از نزول سورۀ بقره واقع گرديد. پس ناگزير بايد گفت اگرچه مفاد آيه عموميت دارد [14] و ناظر بر مسجد يا مساجد خاصي نيست، اما با توجه به شرايط حاکم آن زمان، آية شريفه اشاره به قريش دارد که تا زمان عمرة القضاء در سال هفتم هجرت و نزديک به هفت سال مسلمانان را از عمره و حج باز مي‌داشتند. برخي از مفسران نيز همين نظر را تا حدّي تأييد کرده‌اند. [15] طبرسي ضمن نقل همين مطلب از امام صادق7 و تأييد همين تفسير، توجيهات طبري دربارة قريش را رد مي‌کند و مي‌گويد: علاوه بر تخريب معنوي مسجد الحرام، آن­ها برخي از مساجد ساخته شده به دست اصحاب پيامبر در مکّه را به­طور فيزيکي منهدم کرده بودند. [16] به نظر مي‌رسد عبارت (أُولئِكَ ما كانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفينَ) نيز تأييدي است بر همين تفسير؛ زيرا اشاره به اين حقيقت دارد که براي مسلمانان دخول در مکه و مساجد آن، بدون خوف و ترس جان، امکان نداشت و آيه مي‌خواهد بگويد آن مشرکان که مردم را از ذکر خدا در مساجد منع مي‌کنند ظالم هستند و آنهايندکه نبايد بدون خوف و لرز وارد مساجد الله شوند (اولئک، براي تأکيد ضمير آمده است). چنانکه بعد از نزول سورۀ برائت، همين وضعيت براي آن­ها پيش آمد و از دخول در حرم منع شدند.[17] * هفتمين شاهد ]قرآني[: آية 217 سورة بقره، يکي ديگر از دلايل اثبات مدعاي اين مقاله است: ( يسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فيهِ قُلْ قِتالٌ فيهِ كَبيرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ كُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَنْ دينِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ ) . (217) «از تو دربارة جنگ در ماه حرام (رجب، شوال، ذي قعده و ذي حجه) مي‌پرسند (چون عده‌اي از سپاهيان اسلام به اشتباه در آن ماه جنگيده بودند)، بگو: هر نوع جنگي در آن (گناهي) بزرگ است، ولي هر نوع جلوگيري از راه خدا (از اسلام آوردن مردم) و كافر شدن به او و (منع مردم از) مسجد الحرام و بيرون كردن اهلش از آن، (گناه اين اموري كه كفار انجام مي‏دهند) در نزد خداوند بزرگتر (از جنگ در ماه حرام) است و فتنه (شرك و آزار مسلمين) از كشتار بزرگتر است! و همواره (مشركان) با شما خواهند جنگيد تا اگر بتوانند شما را از دينتان بازگردانند و هركه از شما از دينش برگردد و در حال كفر بميرد، چنين كساني عمل‏هاي نيكشان در دنيا و آخرت تباه مي­‏شود (در دنيا نيز ذكر خير و دعا و ترحّم مردم به واسطة آثار نيكشان تبديل به عكس مي ‏شود) و آن­ها اهل آتش­‏اند و در آنجا جاودان­اند.» خداوند در اين آيه، ضمن ناروا دانستن جنگ و کشتار در ماه­هاي حرام، مي‌فرمايد: قريش مرتکب جنايت­هايي شده‌اند که از جنگ و خونريزي به­طور عموم و بلکه در ماه حرام نيز بدتر است. آن جنايت­ها عبارت­اند از: 1. صدّ و مانع ايجاد کردن در راه خدا 2. کفر ورزيدن به پروردگار 3. باز داشتن مردم از مسجد الحرام 4. بيرون کردن مکّيان از شهري­که خداوند براي همه جاي امن قرار داده است. قرآن کريم مجموع اين اعمال را «فتنه» مي‌نامد و به طور تلويح، گشودن راه مسجد الحرام را يکي از اهداف مهم جهاد عليه مشرکان مکّه قرار داده است. همانطورکه پيش­تر نيز اشاره شد، پرسشي­که در آيه مطرح است، دربارة کشته شدن عمروبن حضرمي به­وسيلة يکي از مسلمانان در حين سريۀ عبدالله بن جحش به نخله (ميا مکّه و طائف) است. [18] به­روايت عروه، همين­که پيامبر9 از «غزوة» سفوان يا بدر اولي ـ که در اصل تعقيب کرز بن جابر فهري بود ـ برگشت، ابن جحش را با 8 نفر از مهاجران به نخله فرستاد. [19] روزي که اين برخورد به وجود آمد، آغاز ماه براي همراهان ابن جحش مشتبه گرديد و معلوم نبود که آخرين شب جمادي الثاني است يا اوّلين شب از ماه رجب؟ تفاصيل اين واقعه در کتب سيره، مغازي و تفسير آمده است. اما مفسّران عبارت «صدّ عن المسجد الحرام» را چگونه معني کرده‌اند؟ بيشتر آنان توجّه را به مسألة جواز قتال در ماه حرام و رويداد سريۀ عبدالله بن جحش معطوف کرده‌اند و نيز به برخي از مسائل نحوي ذوقي مربوط به عبارات آيه و يا به مسألة منسوخ بودن يا نبودن آن پرداخته­اند؛ وتوجه چنداني به واقعيت مهم سياسي و شرعي، که عبارت «صد عن مسجد الحرام» از آن حکايت مي‌کند ندارند؛ [20] مثلاً طبري در بيان اين عبارت مطلبي افزون بر آنچه که در آيه آمده، ندارد. [21] ديگران به توضيحات مختصر بسنده نموده‌اند؛ مانند: ـ «وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ، أي: و صدّ عن المسجد الحرام». [22] ـ «أي: و صدّ عن سبيل اللّه وعن المسجد الحرام‏»، [23] ـ «صَدّ أي و صدّ المسجد الحرام عن الطائفين و العاكفين و الركّع السجود»، [24] ـ «وَ صدّ أيضاً عن طواف الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الذي قد حرم اللّه الصدّ و الاعراض عنه». [25] عده­اي ديگر مطلب را روشن­تر نموده، به­ اجمال گفته‌اند: «أي منع المسلمين عن دخول مكة و زيارة بيت اللّه» ،[26]«منع الناس عن مكّة»، [27] «و منعهم المسلمين عن المسجد الحرام في الحج و العمرة» ،[28] «و صدّهم للمسلمين عن المسجد الحرام في الحج و العمرة و الصلاة فيه» ،[29] «وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ، لأنّ المشركين صدّوا المسلمين عنه» ،[30] «و صدّ أيضاً عن دخول [الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏] و زيارة بيت اللّه» ،[31] «و الصدّ عن المسجد الحرام هو مثل عمل قريش و المشركين حين منعوا النبيّ 9 و المؤمنين معه عن زيارة بيت اللّه الحرام و عن دخول مكة» [32] «وَ صدّ المؤمنين عن دخول الْمَسْجِدِ الْحَرامِ و منعهم من الطواف به» ،[33] برخي «صدّ عن المسجد الحرام» را مربوط به سال حديبيه دانسته‌اند، گويا قبل از آن «صدي» وجود نداشته است. [34] مقاتل هم چنين مي‌نمايد که «صدّ» مسلمانان از مسجد الحرام را همان اخراج مهاجران مي­داند. [35] برخي نيز، مانند ابن عربي، «مسجد الحرام» را معطوف به «کفر» دانسته­اند، جايي براي مطرح شدن «صد عن المسجد الحرام» نگذاشته‌اند. [36] فراء در قولي که کمتر کسي آن­را قبول داشته، «مسجد الحرام» را معطوف به «قتال» مي­داند و به­اين صورت موضوع «صدّ» را از بحث آيه خارج مي­کند. [37] به نظر مي‌رسد عدم توجه کافي به موضوع بسته بودن راه عمره و حج در سال­هاي قبل از حديبيه از سوي اکثر مفسران و مورّخان اسلامي باعث اين شده است که ما درک صحيحي از سياست پيامبر9 و اهداف جنگ با قريش نداشته باشيم و در نتيجه علل جنگ را در حوادث جزئي بجوييم و نتوانيم تصوير روشني از سياست جنگي پيامبر در قبال قريش داشته باشيم. زمان نزول سورة انفال سورة انفال بعد از جنگ بدر نازل گرديد؛ جنگي که در آن بسياري از سران قريش، مانند ابوجهل، امية بن خلف، عتبة بن ربيعه و نزديکان آن­ها به هلاکت رسيدند. ولي اين شکست باعث برافروخته‌تر شدن آتش کينة مشرکان قريش نسبت به اسلام و پيامبر گرديد و يهود مدينه نيز به اين آتش دامن مي‌زدند، [38] درحالي­که قرآن، بعد از آن همه جنايت­ها و خيانت­ها، راه آشتي، صلح و گذشت را براي مکّيان باز مي‌گذارد: ( قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الأَوَّلينَ ) .[39] به كساني كه كافر شدند بگو: اگر باز ايستند، آنان را آنچه گذشته بخشوده و آمرزيده مي‏شود و اگر [به روش خود و جنگ و فتنه انگيزي] بازگردند پس همان روش و نهاد است كه بر پيشينيان گذشت. ( وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ ) .[40] و اگر به صلح و آشتي گراييدند، تو نيز به آن بگراي و بر خدا توكل كن، كه اوست شنوا و دانا. ولي روحية استکباري قريش به آن­ها اجازه نمي‌داد که به اين زودي و سادگي راه آشتي را بپذيرند. نفرات سپاه مکي در جنگ­هاي بدر، اُحُد و خندق به­ترتيب حدود يک هزار، سه هزار و ده هزار[41] نفر بوده است. خندق آخرين کوشش مکّه و اعراب براي نابودي اسلام بود. نافرجام ماندن اين عمليات بزرگ، کمر همت آنان را شکست و راه را براي صلح حديبيه آماده ساخت. * هشتمين شاهد ]قرآني[: ( وَ ما لَهُمْ أَلاَّ يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانُوا أَوْلِياءَهُ إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (34) وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ ) . (35) «چرا خداوند آن­ها را مجازات نكند، با اين­كه از (عبادت موحّدان در كنار) مسجد الحرام جلوگيري مي ‏كنند آن­هم در حالي كه سرپرست آن نيستند؟! سرپرست آن، تنها پرهيزگاران­اند ولي بيشتر آن­ها نمي‏دانند. (34) (آنها كه مدّعي­اند ما هم نماز داريم) نمازشان نزد خانة (خدا)، چيزي جز «سوت كشيدن» «كف زدن» نبود. پس بچشيد عذاب (الهي) را به­خاطر كفرتان!» (35) مفسران در تفسير آية34 و به­خصوص در مصداق «صدّ» که در آن آمده، نيز دچار اختلاف آرا شده­اند. قرار گرفتن آن آيه کنارِ آيات پيشين [42] نيز مشکل آن­ها را مضاعف نموده و ايشان را وادار به سعي براي جمع بين آن دو کرده است. [43] برخي مي‌گويند: آية 33 متعلق به دورۀ مکي يا به مؤمنان و آية 34 با دورۀ مدينه و يا مشرکين مربوط است. [44] باز گروهي آن­را اشاره به بازداشته شدن پيامبر9 از ورود به مکّه در روز حديبيه مي‌دانند. [45] برخي با توجه به اين­که آيه بعد از بدر نازل شد، عذاب ياد شده را قتل سران مشرک در روز بدر مي­داند «فَعَذَّبَهُمُ اللَّهُ بِالسَّيْفِ يَوْمَ بَدْرٍ فَقُتِلُوا». [46] با توجه به توضيحاتي که گذشت، در بارة سياست قريش در بستن راه مکّه بر مسلمانان، معناي آية 34 کاملاً روشن است؛ چرا خداوند مشرکان قريش را عذاب نکند (همچنانکه آن­ها را در بدر نيز عذاب کرد) با اين­که مسلمانان را از شرکت در مراسم حج و عمره و عبادت در مسجد الحرام منع مي‌کنند، بي­آنکه سرپرست و متولّي آن باشند؛ چرا که حق سرپرستي و ولايت بر مسجد الحرام، منحصر به انسان­هاي پرهيزگار مي‌باشد (و آنان­اند که چنين حقي را دارند و مي‌توانند مشرکان را از ورود به مسجد الحرام بازدارند). اين آيه با صراحت، علت درگيري با قريش را روشن مي‌کند که جنگ بر سر حق ولايت بر مسجد الحرام است. آيه نه تنها آشکارا ولايت قريش بر مسجد الحرام را نفي مي‌کند بلکه با همان صراحت حقّ چنين ولايتي را براي پيامبر9 و پرهيزکاران اثبات مي‌نمايد و ادعاي قريش را مردود مي‌شمارد. معلوم است که قريش نمي‌توانستند در برابر چنين اعلاني موضعگيري نکنند و براي اثبات ادعاي خويش پيکار با مسلمانان را ادامه ندهند. زمان نزول سورة فتح مانند سوره‌هاي بقره و انفال، در بارۀ زمان نزول سورة فتح نيز غالب مورخان و مفسران اتفاق نظر دارند و آن اين­که اين سوره در راه برگشت از حديبيه به مدينه در سال ششم هجرت نازل شد. [47] پيامبر9 همراه حدود هزار و سيصد تا پانصد نفر [48] در نخستين روز ماه ذي­قعده [49] از مدينه براي عمره راه افتادند. روانه شدن در ماه حرام، همراه نداشتن سلاح جنگي، بستن احرام از ذو الحليفه و تلبيه گويان حرکت نمودن، همراه بردن هفتاد شتر قرباني که علامت گذاري شده بودند و قلاده‌هايي بر گردن آن­ها افکنده بودند، همة اين­ها حاکي از آن بود که پيامبر9 و همراهان وي تنها براي عمره به مکّه آمده‌اند و قصد ديگر ندارند، ولي قريش در ادامة سياست خويش بر ممانعت مسلمانان از مسجد الحرام، از ورود پيامبر به مکّه جلوگيري کردند و بعد از تهديدها و مذاکرات حاضر به صلح شدند. [50] و بدين طريق، راه ورود به مکّه براي مسلمانان باز شد، ولي براي آن­ها درک اهميت صلح حديبيه مشکل بود و از مفاد آن به­شدت ناراحت بودند، اما بالآخره به دستور پيامبر9 گردن نهاده، سرها را تراشيدند و قرباني‌ها را کشتند. توقف پيامبر9 در حديبيه 19 روز بود و در ذي حجه به مدينه مراجعت کرد. * نهمين شاهد ]قرآني[: در هرجاي قرآن اگر يادي از «صدّ عن المسجد الحرام» آمده، بيشتر مفسّران و مورّخان، آن­را اشاره به حديبيه مي‌دانند و گاهي نيز اشاره به سال­هاي بعد از بعثت و قبل از هجرت در مکه دارند، ليکن حقيقت اين است که آنچه در حديبيه پيش آمد، ادامة جريان شش سالة بعد از هجرت بود و در حديبيه آن ممنوعيت و سدّ شش ساله شکسته شد. صلح حديبيه باعث شد راه مکّه براي مسلمانان باز شود و همين صلح مقدمه‌اي براي فتح مکّه در سال هشتم گرديد. به همين جهت قرآن کريم آن­را «فتح» در مقابل «صدّ» ناميد؛ فتحي که مقدمه‌اي براي برقراري ولايت مسلمين بر حرم خدا گرديد: ( إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً ). [51] «حقا كه ما فتحي نمايان براي تو پيش آورديم.» صلح حديبيه، بزرگترين فتح پيامبرخدا9 بود؛ زيرا به نتيجه­اي منجر شدکه هدف اصلي جهاد پيامبر9 عليه مکيان را بدون درگيري و خونريزي تأمين کرد. با توجه به چنين نتيجه­اي، پذيرفتن شرايط صلح ياد شده، که در ديدگاه اصحاب بسيار نامناسب جلوه مي‌کرد و قريش با طرح بعضي از بندهاي آن، تنها در پي حفظ غرور جاهلي خود و ظواهر کار بودند، با سياست پيامبر9 کاملاً سازگار بود. * دهمين شاهد ]قرآني[: صلح حديبيه امنيت را به زائران مسلمان مکه برگرداند؛ امنيتي­که از بدو هجرت براي آنان وجود نداشت. بدين جهت است که در اين آيه از سورۀ فتح به امنيت و عدم خوف تأکيد شده است: «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ مُحَلِّقينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرينَ لاَ تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَتْحاً قَريباً». [52] «خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد، راست گفت به­طور قطع همة شما به­خواست خدا وارد مسجد الحرام مي شويد در نهايت امنيت و در حالي كه سرهاي خود را تراشيده يا كوتاه كرده‏ايد و از هيچ كس ترس و وحشتي نداريد ولي خداوند چيزهايي را مي‌دانست كه شما نمي­دانستيد (و در اين تأخير حكمتي بود) و قبل از آن، فتح نزديكي (براي شما) قرار داده است.» (27) (ترجمة آيت الله مكارم شيرازي). * يازدهمين شاهد ]قرآني[: قرآن کريم سد کردن راه مسجد الحرام را جرمي بزرگ مي­شمارد که موجب مجازات و عذاب سخت الهي است ومي­فرمايد: اگر نبود به­خاطر اختلاط مؤمنان و کافران در جميعت مکه، کفار آن شهر را که راه زائران را سد کرده و باعث نرسيدن قرباني‌ها به جايگاه قرباني شده بودند به­دست مسلمانان مورد عذاب قرار مي‌داد. ( هُمُ الَّذينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ الْهَدْيَ مَعْكُوفاً أَنْ يَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِيُدْخِلَ اللَّهُ في رَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَليماً ).[53] «آنها هستند كساني كه كفر ورزيدند و شما را از (زيارت) مسجد الحرام بازداشتند و نيز قربانيِ (شما) را منع كردند از اين­كه به محلّ خود (مكّه يا منا) برسد و اگر نه اين بود كه مردان و زنان مؤمني را كه نمي شناختيد (و مخلوط با كفار مكه بودند) زير پاي گذاريد و از اين راه، ناآگاهانه گزند و ناخوشايندي (و ديه‏هايي) به شما برسد (شما را از جنگ با آن­ها باز نمي‌داشت و چنين كرد) تا كساني را كه مي ‏خواهد (شما و مسلمين مخلوط با كفّار را) در رحمت خود داخل كند و اگر آن­ها (از مسلمان­ها) جدا بودند بي‌ترديد كساني از آنان را كه كفر ورزيدند، به عذاب دردناكي عذاب مي ‏كرديم.» (ترجمة آيت الله مشکيني). از مفاد آيه روشن است که اگر بستن راه زائران بيت الله در عمرة حديبيه علّت موجهي براي قتال با مشرکان و عذاب سخت الهي باشد، اصل آن سياست نيز که سال­ها پيش آغاز شده بود، مي‌توانست علت موجهي براي جهاد عليه مشرکان مکه باشد، هر چند که در زمينة نظامي نيز اين قريش بودند که سياست تهاجم و تجاوز را پيش گرفتند و پيامبر خدا9 موضع دفاعي و آشتي جويانه­اي را در قبال آن­ها اتخاذ نمودند. * دوازدهمين شاهد ]قرآني[: آخرين شاهد قرآني، متعلق است به سورۀ مائده؛ سوره­اي که طبق روايات فريقين آخرين سورۀ قرآن است؛[54] چنانچه نزول آن را در اواخر سال دهم هجرت بدانيم، سوره متعلق است به زماني که اکثر مناطق عربستان و قبايل عرب به اسلام روي آورده و آثار و مظاهر علني شرک و بت پرستي رو به استيصال بود. از زمان برگشت پيامبر9 از تبوک، در رمضان سال نهم، مسلمانان شاهد ورود پي در پي وفود سران قبايل عرب در مدينه بودند و ديگر هيچ نيرويي آن­ها را از داخل شبه جزيره تهديد نمي‌کرد. در چنين موقعيتي، وقتي پيامبرخدا9 قصد خويش را براي حج اعلام کردند و اهالي مدينه و اطراف و باديه نشينان براي انجام فريضۀ حج در کنار پيامبر9 آماده مي‌شدند، سورۀ مائده آن­ها را از آداب و احکامي که بايد در طول سفر رعايت کنند، آگاه مي­کند و ايشان را از اقدامات و حرکاتي، به­قصد تصفيه حساب­هاي گذشته و خالي کردن کينه­هاي پيشين بر حذر مي‌دارد: ( يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاَ تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَلاَ الشَّهْرَالْحَرامَ وَلاَ الْهَدْيَ وَلاَ الْقَلائِدَ وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ­الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ­تَعْتَدُوا وَتَعاوَنُوا عَلَي­الْبِرِّ وَ التَّقْوي وَلاَ تَعاوَنُوا عَلَي الإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ ).[55] «اي كساني كه ايمان آورده­ايد، حرمت نشانه‏هاي (توحيد وپرستش) خدا (مانند اعمال حج و عمره و مكان­هاي آن عبادات) و حرمت ماه­هاي حرام (كه رجب و ذي­قعده و ذيحجه و محرّم است) و حرمت قرباني بي‏نشان و قرباني قلاده در گردن و حرمت قاصدان بيت الحرام را كه فضل و خشنوديي از پروردگارشان را مي‌طلبند نشكنيد و چون از احرام در آمديد مي­توانيد شكار كنيد و عداوت گروهي بدين جهت كه شما را از مسجد الحرام بازداشتند شما را وادار نكند كه (بر حقوق آن­ها) تجاوز كنيد و در هر كار خير و تقوا يكديگر را ياري دهيد و بر گناه و تجاوز همكاري نكنيد و از خدا پروا نماييد، كه همانا خداوند سخت كيفر است.» (ترجمة آيت الله مشكيني) هفت سال سدّ راه حج و عمره، براي مسلمانان امري بسيار ناراحت کننده بود و حتي بيش از تهاجم­ها، تجاوزها، اهانت­ها و اذيت‌هايي­که از مشرکين مکه به آن­ها رسيده بود، در دل­ها باعث خشم وکينه شده بود. لذا قرآن کريم در منع مسلمانان از تجاوز احتمالي نسبت به اهل مکه تنها به همين موضوع؛ يعني «صدّ عن المسجد الحرام» اشاره نموده است.

دیدگاه ها برای “ حج و جهاد در قرآن و تاريخ صدر اسلام (3)

0 دیدگاه تایید شده
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد. پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد. پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.