حج و جهاد در قرآن و تاريخ صدر اسلام (2)

چهارشنبه 10 دی 192 نفر بازدید
. نهمین شاهد: هر جا در قرآن ذکری از «صد عن المسجد الحرام» آمده غالب مفسران و مورخان آنرا اشاره به حدیبیه می‌دانند و گاهی نیز به سالهای بعد از بعثت و قبل از هجرت در مکه اشاره دارند. ولی حقیقت این است که آنچه در حدیبیه پیش آمد، ادامه جریان شش ساله بعد از هجرت بود و در حدیبیه آن ممنوعیت و سدّ شش ساله شکسته شد. صلح حدیبیه باعث شد راه مکّه برای مسلمانان باز شود و همین صلح مقدمه‌ای برای فتح مکّه در سال هشتم گردید. به همین جهت قرآن کریم آنرا «فتح» درمقابل «صد» نامید، فتحی که مقدمه‌ای برای برقراری ولایت مسلمین بر حرم خدا گردید: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً (فتح/1) حقا که ما فتحی نمایان برای تو پیش آورده ایم (ترجمه پاینده) صلح حدیبیه بزرگترین فتح پیامبر اسلام (ص) محسوب می‌شود، چون به نتیجه ای منجر شد که  هدف اصلی جهاد پیامبر (ص) علیه مکیان را بدون درگیری و خونریزی تأمین نمود. با توجه به چنین نتیجه ای، پذیرفتن شرایط مزبور صلح، که در دیدگاه اصحاب بسیار نامناسب جلوه می‌کرد و قریش با طرح بعضی از بندهای آن تنها در پی حفظ غرور جاهلی خود و ظواهر کار بودند، با سیاست پیامبر (ص) کاملا سازگار بود. 2.5.4. دهمین شاهد: صلح حدیبیه امنیت را به زائران مسلمان مکه برگرداند، امنیتی که از بدو هجرت برای آنان وجود نداشت. بدین جهت است که در این آیه از سورۀ فتح به امنیت و عدم خوف تاکید شده است: لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنینَ مُحَلِّقینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرینَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِکَ فَتْحاً قَریباً (فتح/27) خداوند آنچه را به پیامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت بطور قطع همه شما بخواست خدا وارد مسجد الحرام می شوید در نهایت امنیت و در حالی که سرهای خود را تراشیده یا کوتاه کرده‏اید و از هیچ کس ترس و وحشتی ندارید ولی خداوند چیزهایی را می‌دانست که شما نمی دانستید (و در این تأخیر حکمتی بود) و قبل از آن، فتح نزدیکی (برای شما) قرار داده است. (27) (ترجمه آیت الله مکارم شیرازی) 3.5.4. یازدهمین شاهد: قرآن کریم سد کردن راه مسجد الحرام را جرمی بزرگ میداند که موجب مجازات و عذاب سخت الهی است، ومیفرماید اگر نبود بخاطر اختلاط مؤمنان و کافران در جمیعت مکه، کفار آن شهر را که راه زائران را سد کرده و باعث نرسیدن قربانی‌ها به جایگاه قربانی شده بودند بدست مسلمانان مورد عذاب قرار می‌داد. هُمُ الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ الْهَدْیَ مَعْکُوفاً أَنْ یَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصیبَکُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَیْرِ عِلْمٍ لِیُدْخِلَ اللَّهُ فی رَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلیماً (فتح/25) آنها هستند کسانی که کفر ورزیدند و شما را از (زیارت) مسجد الحرام بازداشتند و نیز قربانی (شما) را منع کردند از اینکه به محلّ خود (مکّه یا منی) برسد. و اگر نه این بود که مردان و زنان مؤمنی را که نمی شناختید (و مخلوط با کفار مکه بودند) زیر پای گذارید و از این راه، ناآگاهانه گزند و ناخوشایندی (و دیه ‏هایی) به شما برسد (شما را از جنگ با آنها بازنمی‌داشت، و چنین کرد) تا کسانی را که می ‏خواهد (شما و مسلمین مخلوط با کفّار را) در رحمت خود داخل کند. و اگر آنها (از مسلمان ها) جدا بودند بی‌تردید کسانی از آنان را که کفر ورزیدند به عذاب دردناکی عذاب می ‏کردیم. (ترجمه آیت الله مشکینی) از مفاد آیه روشن است که اگر بستن راه زائران بیت الله در عمره حدیبیه علت موجه ای برای قتال با مشرکان وعذاب سخت الهی باشد، اصل آن سیاست نیز که سالها پیش آغاز شده بود می‌توانست علت موجه ای برای جهاد علیه مشرکان مکه بوده باشد، هر چند که در زمینه نظامی نیز این قریش بودند که سیاست تهاجم و تجاوز را پیش گرفتند و رسول خدا (ص) موضع دفاعی و آشتی جویانه ای را در قبال آنها اتخاذ نمودند. 6.4. دوازدهمین شاهد: آخرین شاهد قرآنی ما متعلق است به سورۀ مائده، سوره ای که طبق روایات فریقین آخرین سورۀ قرآن است.[96] چنانچه نزول آن را در اواخر سال دهم هجرت بدانیم، سوره متعلق است به زمانی که اکثر مناطق عربستان و قبائل عرب به اسلام روی آورده و آثار ومظاهر علنی شرک و بت پرستی رو به استیصال بود. از زمان برگشت پیامبر (ص) از تبوک در رمضان سال نهم، مسلمانان شاهد ورود پی در پی وفود سران قبائل عرب در مدینه بودند ودیگر هیچ نیروی آنها را از داخل شیه جزیره تهدید نمی‌کرد. در چنین شرایط وقتی رسول خدا (ص) قصد خویش را برای حج اعلام نمودند و اهالی مدینه و اطراف و بادیه نشینان برای انجام فریضۀ حج در کنار پیامبر (ص) آماده می‌شدند، سورۀ مائده آنها را از آداب و احکامی که باید در طول سفر رعایت کنند آگاه نموده، آنها را از  اقدامات و حرکاتی بقصد تصفیه حسابهای گذشته و خالی کردن کینه های پیشین بر حذر می‌دارد: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لاَ الْهَدْیَ وَ لاَ الْقَلائِدَ وَ لاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ (مائده/2) ای کسانی که ایمان آورده اید، حرمت نشانه ‏های (توحید و پرستش) خدا (مانند اعمال حج و عمره و مکان های آن عبادات) و حرمت ماه های حرام (که رجب و ذی قعده و ذی حجه و محرم است) و حرمت قربانی بی‏نشان و قربانی قلاده در گردن و حرمت قاصدان بیت الحرام را که فضل و خشنودیی از پروردگارشان را می‌طلبند نشکنید. و چون از احرام درآمدید می توانید شکار کنید، و عداوت گروهی بدین جهت که شما را از مسجد الحرام بازداشتند شما را وادار نکند که (بر حقوق آنها) تجاوز کنید. و در هر کار خیر و تقوا یکدیگر را یاری دهید و بر گناه و تجاوز همکاری نکنید، و از خدا پروا نمایید، که همانا خداوند سخت کیفر است. (ترجمه آیت الله مشکینی) سدّ راه حج و عمره برای 7 سال برای مسلمانان امری بسیار ناراحت کننده بود، و حتی بیش از تهاجمها، تجاوزها، اهانت ها و اذیت‌هایی که از مشرکین مکه به آنها رسیده بود در دلها باعث خشم و کینه شده بود. لذا قرآن کریم در منع مسلمانان از تجاوز احتمالی نسبت به اهل مکه تنها به همین موضوع یعنی «صد عن المسجد الحرام» اشاره نموده است.
  1. حج در اسلام
هر چند در برخی سوره‌های مکی به شهر مکه بعنوان شهری مقدس[97] و جای امن[98] و به کعبه و مسجد الحرام به عنوان مکانی مقدس[99]، خانۀ خداوند[100] و خانه‌ای آباد[101] اشاراتی شده است، ولی در این مرحله از تاریخ اسلام که کعبه هنوز قبلۀ مسلمین قرار نگرفته بود، سخنی از حج و عمره و مراسم آن به میان نیامده است. ولی به نظر می‌رسد همین اشارات مختصر نیز باعث برانگیخته شدن حساسیت قریش نسبت به عزائم اسلام درباره شهر مکه و نقش مسجد الحرام در دین یکتاپرستی که پیامبر (ص) مبلغ آن بود، شده باشد. از این لحاظ پیام آیه‌ای از سورۀ جن که سورۀ مکی است، قابل توجه است: وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً (جن/18) آیه صریحاً مشرکان را از عبادت بتان در «مساجد» منع می‌کند[102] و مسجد الحرام در آن زمان تنها مصداق «مسجد» در شبه جزیره عرب بود. صرف نظر از اینکه سران قریش، اسلام را تهدیدی برای دین بت‌پرستی خود بحساب می‌آوردند، هرگونه تقدیس و ادعایی نسبت به کعبه و مسجد الحرام از سوی پیامبر (ص) را خطری برای موقعیت خود به عنوان متولیان بیت الله و سروران اعراب تلقی می‌نمودند. شاید همین احساس خطر باعث می‌شد که آنان از حضور مسلمانان در آن مسجد و خواندن نماز در آن به شدت جلوگیری کنند. ممکن است برای پرهیز از تشدید همین حسساسیت‌های قریش نسبت به این امر بود که در ابتدا بیت‌المقدس بجای کعبه بعنوان قبلۀ مسلمانان تشریع گردید و نیز از سخن راندن درباره مشروعیت حج و عمره در اسلام در سوره‌های مکی پرهیز شده است. اما با هجرت رسول خدا (ص) به مدینه اوضاع دگرگون گشت و مسلمانان از فشار و مظالم روزانه قریش ایمن شدند. در واقع سورۀ حج که با آیاتی با مضامین و محتوای آشنای مکی آغاز و دنبال می‌شود، و به یکباره با جهت‌گیری جدید رنگی مدنی به خود می‌گیرد،  شرائط و احوال محیط جدید را می‌نمایاند، و از این حیث منعکس کننده همان دگرگونی اوضاع است که با هجرت پیامبر (ص) پیش آمد. پرداختن به موضوع حج در اسلام (و نیز بیاناتی درباره  مقام کعبه در اسلام، بنای آن بوسیله ابراهیم (ع)، تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه، و طرح حق ولایت بر مسجد الحرام، از جمله موضوعاتی‌اند که به نوعی مرتبط با این موضوع‌اند) با سورۀ حج آغاز می‌شود و با سورۀ مائده خاتمه می‌یابد. بر اساس ترتیبی که در این مقاله برای سوره‌های مربوط مدنی قائل شده‌ایم، ترتیب زمانی آیات حج از این قرار می‌باشد:
  1. آیات 25-37 از سوره حج[103]: این آیات در ضمن تهدید کفار قریش به جهت بستن راه مسجد الحرام، به سوابق تشریع حج می‌پردازد و به برخی از شعائر اساسی آن، مانند هدی، نحر، طواف، احلال، احرام و ذکر خدا اشاره می‌کند. همچنین نخستین آیاتی است که در آن از حج ابراهیمی سخن رفته و ضمناً اشارتی به امضای آن در اسلام آمده است. نزول آن بعد از هجرت، و همزمان با اذن جهاد، یعنی قبل از اوائل رمضان سال نخست هجری و پیش از نزول سورۀ بقره می‌باشد.
  2. آیات 125-128 از سوره بقره[104]: در آن ضمن اشاره به کعبه بعنوان «مثابة للناس»،[105] باز هم سخن از بنای کعبه بدست ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) آمده است.
  3. آیات 142-150 از سورۀ بقره[106]: آیات مذکور درباره تغییر قبله در نیمه شعبان سال دوم هجری است. آیات بعدی سوره متعلق است به بازۀ زمانی 15 شعبان سال دوم هجری و جنگ بدر در 17 رمضان.
  4. آیه 158 سوره بقره[107]:  آیه درباره جواز سعی بین صفا و مروه بعنوان جزئی از مراسم حج و عمره است.
  5. آیه 189 سوره بقره[108]: آیه در ضمن بیان اهمیت ماه نو برای تعیین تقویم طبیعی و نقش آن در  نظام زندگی، اشاره‌ای به حج دارد که اهمیت آن را نمایان می‌سازد.
  6. آیات 196-200، 203 از سورۀ بقره[109]: در آن ضمن اعلام وجوب حج و عمره، دربارۀ احکام و آداب حج به تفصیل سخن به میان آمده است.
  7. آیات 34-35 سورۀ انفال[110]: در آن ضمن اشاره به سد راه مکه بوسیله قریش، و سزاوار عذاب بودن آنان، سخن از نفی حق حاکمیت آنها بر مسجد الحرام و اثبات ولایت مسلمین بر آن به میان آمده است. نزول این آیات متعلق به زمان بعد از غزوۀ بدر در رمضان سال دوم است.
  8. آیات 96-97 از سوره آل عمران[111]: در این آیات، بار دیگر و با تاکید بیشتر، سخن از وجوب حج—با ذکر شرط استطاعت—به میان آمده است. نزول نیمه دوم سورۀ آل عمران بعد از جنگ احد در شوال سال سوم بوده است.
  9. آیات 25-27 از سورۀ فتح[112]: فرازی از داستان حدیبیه، مسدود نمودن راه زائران خانۀ خدا از سوی قریش، و رویای پیامبر (ص) را بیان می‌کند. نزول سوره  بعد از حدیبیه در ذیقعده سال ششم بود.
  10. آیه 3 سورۀ توبه[113]: در اعلام برائت از مشرکین و اعلام جهاد علیه آنها با ذکر مهلت چهار ماه. زمان نزول آیه و آیات بعدی متعلق است به بازۀ زمانی شوال و ذیحجه سال نهم.
  11. آیات 18-19 از سوره توبه[114]: در نفی نقش مشرکان در اعمار مساجد و بی‌ارزش بودن خدمات آنها در نگهداشت حرم و سقایت حجاج در برابر ایمان به توحید و معاد.
  12. آیه 28 سورۀ توبه [115]: در منع مشرکان از ورود به مسجد الحرام بعد از حج سال نهم.
  13. آیه 2 از سورۀ مائده[116]: این آیه، با بخشی از آیه پیشین، به تقدس شعائر حج، حرمت تعرض به زائران خانۀ خدا، و حرمت صید در حالت احرام می‌پردازد. نزول سوره به اواخر سال دهم هجری بازمی‌گردد.
  14. آیات 95-97 از سورۀ مائده [117]: در تاکید بر حرمت صید برای محرِم.
با توجه به توضیحات بالا و نیز استدلالی که قبلا ارائه گردید نکات زیر را می‌توان برشمرد:
  1. اصل مشروعیت حج و عمره هیچ گاه بین مسلمین مورد تردید نبود. چون تنها اشکالی که انصار داشتند مربوط به سعی بین صفا و مروه بود[118] که آیه 158 بقره به آن پرداخته است.
  2. از نظر تاریخی، بعد از هجرت، فریضه حج در شرایطی مطرح گردید که راه مکه برای مسلمانان مسدود بود و امکان عمره یا حج برای کافۀ مسلمین عملاً وجود نداشت. موضوع حج با اهمیتی که به عنوان رکنی از ارکان اسلام دارد نمی‌توانست به مدت طولانی در قرآن مسکوت بماند. لذا با وجود عدم امکان انجام اعمال حج و عمره، مشروعیت و وجوب آن مورد امضاء و تاکید قرار گرفت؛ بلکه در کنار امضای این سنت دیرینه و بیان سوابق تشریع، مناسک و احکام آن نیز در چندین مرحله در سوره‌های حج، بقره و آل عمران بیان گردید.
  3. اینکه مفسران، نزول بخشی از آیات حج در سوره‌های حج و بقره را مربوط به جریان حدیبیه یا سالهای بعد دانسته‌اند،[119] ظاهرا باید آنرا از باب ظهور مصداق بعد از نزول آیه بدانیم، نه از موارد اسباب نزول.
  4. توالی و درهم بودن آیات حج و جهاد در سوره‌های حج و بقره نشان دهندۀ نوعی قرابت بین آن دو موضوع در شرائط آن زمان است. از نظر قریش نیز موضوع حج مسلمین برای سیادت آنها و سلطه بر مسجد الحرام، که لازمۀ آن سیادت بود، تهدید جدی به حساب می‌آمد. تنها بعد از شکست عملیات نظامی‌شان در جنگهای بدر، احد و احزاب بود که آنها مجبور شدند در حدیبیه حق مسلمانان را به رسمیت شناخته به آن تن دهند.
همه مذاهب اسلامی معتقد به وجوب حج به عنوان یکی از ارکان اسلام[120] می‌باشند و روایات زیادی درباره اهمیت آن در منابع حدیث شیعه[121] و اهل تسنن آمده است. اما درباره  اینکه حج چه زمانی واجب گردید و آیا فریضۀ آن بالفور است یا بالتراخی، اختلاف بین فقهاء وجود دارد. جمیع علمای امامیه،[122] و حنبلی و اکثر فقهای مالکی وحنفی و برخی از شافعیه معتقد به بالفور بودن وجوب حج‌اند، ولی شافعی[123] و گروهی قائل به جواز تأخیر آن از نخستین سال استطاعت می‌باشند. شافعی‌ها در استدلال خود به دلائلی[124] از جمله مکی بودن سورۀ حج، حدیثی درباره وفد ضمام بن ثعلبه که به روایتی در رجب سال پنجم به حضور پیامبر (ص) رسید و سوالاتی درباره ارکان اسلام، از جمله حج نمود، و تشریع فریضۀ حج در سال پنجم یا ششم، و تأخیر آن تا سال دهم از سوی پیامبر (ص)، و به خصوص به تأخیر انداختن حج از جانب آن حضرت (ص) بعد از فتح مکه در سال هشتم و نیز پس از برگشت از تبوک در رمضان سال نهم، استناد می‌کنند. طرفداران بالفور بودن فریضۀ حج، معتقداند فریضۀ حج در سال نهم هجری با نزول آیه «وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً » (آل عمران:97) تشریع گردید و رسول خدا (ص) نیز آن را بدون تأخیر انجام داده است. آنها آیۀ «واتموا الحج و العمرة...» را که گفته می‌شود اولین آیه درباره حج است، مربوط به حدیبیه و خطاب به کسانی میدانند که اعمال عمره را شروع نموده ولی به اتمام نرسانده‌اند. به نظر ایشان آیه بر وجوب ابتداء و مبادرت به حج یا عمره دلالت نمی‌کند.[125] وفد ضمام بن ثعلبه سعدی را نیز متعلق به سال نهم که به «عام الوفود» شهرت یافته، می‌دانند. در جواب اشکالی که پس چرا پیامبر (ص) حج را در همان سال نهم انجام نداد، میگویند در آن سال مشرکان در مراسم حج با مسلمانان آمیخته بودند و عده ای از آنان به حالت عریان طواف می‌نمودند و پیامبر (ص) به همین علت از شرکت در حج آن سال کراهت داشت. بعد از ممانعت ورود آنها به مسجد الحرام این مانع برطرف گردید، و لذا پیامبر (ص) در سال دهم در معیت اصحاب و  زنان عازم حجة الوداع گردید. عده‌ای از مفسران دلیل دیگری برای عدم شرکت پیامبر (ص) در حج سال نهم آورده‌اند که متعلق است به رسم نسیء. میگویند در اثر اعمال نسیء و اخلال در تقویم بر اساس سنت جاهلی، روز حج در سال نهم با دهم ذیقعده مطابقت داشت[126] ولی با برطرف شدن این اشکال در سال بعدی تقویم بحالت صحیح  خود برگشت و روز حج در تاریخ واقعی خود مطابق با دهم ذیحجه قرار گرفت.[127] با صرف نظر از بحث فقهی دربارۀ لزوم فور یا جواز تأخیر در انجام فریضۀ حج و عمره، باید گفت دلایلی که هر دو طرف قضیه ارائه نموده‌اند، مبتنی بر درک صحیحی از شرائط آن زمان و سیاست و اهداف رسول خدا (ص) نمی‌باشد. اولاً اصل حج و عمره در بین اصحاب هیچ گاه مورد تردید نبود. به نظر می‌رسد بسیاری از انصار و مهاجران پیش از هجرت با سایر اعراب حج و عمره را انجام داده بودند، چنانچه از حضور انصار در بیعت‌های عقبه می‌توان به این موضوع پی برد. شاید بر همین اساس در منابع اهل سنت آمده است که پیامبر (ص) قبل از هجرت حج را دو بار انجام داد،[128] اگرچه روایات شیعه حاکی از آن است که حضرت (ص) ده یا بیست بار در مراسم حج قبل از هجرت شرکت نموده‌اند.[129] و بسیار طبیعی است که در دورۀ پنجاه و سه سالۀ اقامت در مکه، ایشان کراراً و ده‌ها بار در مراسم حج شرکت نموده باشد.[130] پس از هجرت راه مکه مسدود شد و تا هفت سال هیچ گونه امکان انجام حج یا عمره برای مسلمانان وجود نداشت. مراسم عمره و حج تنها سنتی بود که از شرع ابراهیمی باقی مانده بود و مشرکان نیز به آن و حریم مکه و ماههای حرام، که برای امنیت زائران تشریع شده بود، احترام می‌گذاشتند. قریش در برخورد با اسلام آن سنت دیرینۀ عرب را نقض نمودند و مسلمین را سالها از دسترسی به مسجد الحرام بازداشتند. با نادیده گرفتن این واقعیت تاریخی و با اعتقاد به این که آیات مربوط به وجوب حج و عمره متعلق به سالهای ششم یا نهم هجرت است، ما نمی‌توانیم به درستی مفاد و جایگاه تاریخی آیات «صد» را درک کنیم، و نه می‌توانیم به تصویر درستی از ترتیب نزول بعضی سوره‌ها و حتی از ترتیب نزول آیات در برخی سوره‌ها دست یابیم[131]. همچنین قادر نخواهیم بود که به اهمیت حج در تاریخ اسلام و نقش آن در سیاست رسول خدا (ص) نسبت به قریش و ارتباط آن با سیاست تهاجمی قریش نسبت به اسلام و مسلمین و تهدیدهای که آنان از این ناحیه برای سیادت خویش احساس می‌نمودند، پی ببریم. اصل حفظ حرمت کعبه و حرم مکه به عنوان حرم امن الهی دارای نخستین اولویت در سیاست رسول خدا (ص) نسبت به قریش بوده است، و ایشان از جنگ و خونریزی در مکه در هر شرایطی شدیداً احتراز می‌کرد. با وجود جنگ افروزی‌های مکرر قریش علیه مسلمانان وی هیچ گاه حاضر نشد عملیات تهاجمی علیه مکه صورت دهد، و اولین باری که به سراغ مکیان رفت در زی زائری در لباس احرام بود، تلبیه گویان و عاری از سلاح جنگی. اولین سفر وی به مکه برای عمره بود، چون اگر برای حج می‌رفت حضور حاجیان مسلمان در شرایط خطیری که در سال ششم وجود داشت، به احتمال قریب به یقین موجب آشفته‌تر شدن اوضاع می‌شد. لذا وی، که از ایجاد درگیری در حرم و ناآرام شدن مراسم حج بشدت پرهیز داشت زمان عمره را برای گشودن راه مسجد الحرام انتخاب نمود. این سیاست پرهیز از برخورد و خشونت در حرم  از یک طرف، و تحصیل نمودن مقصود اصلی که گشودن راه مکه بود از طرف دیگر، وی را وادار نمود شرایط قریش را برای صلح بپذیرد. در حین فتح مکه نیز وی تمام سعی خود را به کار برد تا آن مرحلۀ خطیر نیز بدون جنگ و با حداقل خشونت به پایان برسد، و با عفو و گذشت از دشمنان دیرین صحنه‌هایی در حافظۀ تاریخ ثبت نمود که جهان نظیر آنرا به یاد ندارد. وی دو بار عمره را در ایام فتح انجام داد، یک بار به محض ورود به مکه و بار دیگر هنگام بازگشت از جعرانه. ولی در آن هنگام که هنوز اهالی مکه از «شوک» شکست و سقوط شهر بیرون نیامده بودند و پیکار شرک و توحید، تعصب جاهلی و تمایل به اسلام در باطن مردم هنوز جاری بود، وی حضور خود را در مراسم حج آن سال مناسب ندید و این به لحاظ شرایط ناسازگار و جو پر تنش حاکم بود و به جهت فاصله‌ای که این وضع با فضای مطلوب داشت. وی می‌خواست با تعلیم عملی آداب و احکام حج، صحنه‌ای زیبا را بیافریند که از لوث مظاهر شرک و مراسم جاهلی و دنیاپرستی، کدورتهای بین فاتح و مفتوح عاری بوده، و نموداری ملموس و گیرا از ایمان به یکتا پرستی، خداجویی و ذکر خدا، همراه با برادری، برابری، همدلی، آشتی، نیکی، امنیت و آرامش همگانی به معرض نمایش بگذارد که دور از هر گونه شهوت‌رانی، دروغگویی، دشنام، جدال و ستیزه جویی و مبرا از هر نوع خشونت و تعدی حتی نسبت به جانوران و گیاهان و حشرات حرم باشد. چنین فضایی نه چند هفته بعد از فتح مکه میسر بود و نه در جو پُر تنش سال نهم که با حضور مشرکان عرب در حج، سورۀ برائت برای آنان قرائت شد و ضمن اعلام ممنوعیت ورود آنها به حرم از سال آینده، زنگ اعلان جهاد نیز علیه کافۀ مشرکان (باستثنای عده‌ای که هنوز پیمانی معتبر با مسلمین داشتند) نواخته شد. به علاوه، چنان که در سفر بازگشت از تبوک آشکار شده بود، پیامبر (ص) حتی از ناحیه عده‌ای از «اصحاب» نیز برای جان خود ایمن نبود. شرکت حضرت در مراسم حج سال نهم، با افزودن خطرات ناشی از حضور مشرکان، فضای حج را بحالت «امنیتی» در می‌آورد که با دیدگاه و هدف پیامبر (ص) سازگار نبود. فتح مکه، پیروزی در حنین، تسلیم شدن طائف و دیگر وقایع سال نهم و دهم باعث شد فضای جدیدی به سرعت در شبه جزیره عرب پدید آید. تبوک آخرین غزوۀ پیامبر (ص) بود. عقب نشینی رومیان در برابر لشکر اسلام در تبوک[132] از یک سو و ابلاغ  سورۀ برائت به مشرکان عرب از سوی دیگر، سران قبایل را وادار ساخت دسته دسته راهی مدینه شده، و به اسلام داخل شوند. با فراهم شدن فضایی مناسب و آرام برای آموزش مناسک حج در اواخر سال دهم، رسول خدا (ص) ضمن دعوت عموم قبایل عرب برای شرکت در حج، خود نیز همراه اصحاب و زنان عازم مکه گردید. صلی الله علیه و آله.   [1] بنا به گزارش واقدی، سرایا و غزوات قبل از بدر (رمضان سال دوم هجری) عبارت‌اند از: سریه حمزه به قصد عیص (در رمضان)، سریه عبیده بن حارث به رابغ (در شوال)، سریه سعد بن ابی وقاص به خرّار (در ذیقعده) در نخستین سال هجرت؛ و غزوه ابواء (صفر)، غزوه بواط (ربیع الاول)، غزوه عُشیره (جمادی‌الاول)، غزوه سفوان یا بدر اولی (جمادی الثانی)، و سریه عبدالله بن جحش به نخله (جمادی الثانی-رجب) در دومین سال هجرت. (ترجمه مغازی واقدی، ص1) [2] الطبقات‏الکبری،ج‏1،ص163؛ أنساب‏الأشراف،ج‏1،ص229-236؛ دلائل ‏النبوة، ج‏2، ص311-315؛ البدایة والنهایة، ج‏3،ص84؛ تاریخ‏الإسلام،ج‏1،ص221-224؛ إمتاع ‏الأسماع، ج‏1، ص43-45). [3] «و کان ابو طالب إذا أخذ الناس مضاجعهم أمر رسول الله (ص) فاضطجع علی فراشه حتی یری ذلک من أراد مکرا به و اغتیاله، فاذا نوّم الناس أمر أحد بنیه أو أخوته أو بنی عمّه فاضطجع علی فراش رسول الله (ص) و أمر رسول الله (ص) أن یأتی بعض فرشهم فینام علیه». نک: دلائل‏النبوة،ج‏2،ص312؛ الدرر فی اختصار المغازی و السیر ،ص 57 ؛ عیون‏الأثر،ج‏1،ص 148؛ تاریخ‏الإسلام،ج‏1،ص 221؛ البدایة والنهایة، ج‏3، ص 84؛ سبل‏الهدی،ج‏2،ص 378؛ السیرة النبویة(الرحیق المختوم) ،ص 64. [4] المغازی،ج‏1،ص 110؛ الطبقات‏الکبری،ج‏1،ص 165؛ المحبر،ص 11؛ أنساب‏ الأشراف، ج‏1، ص 237؛ تفسیر القمی، ج 2، ص431؛ الروض الأنف، ج 3، ص362) المنتظم، ج‏3، ص 13؛ تاریخ ‏ابن ‏خلدون، ج‏2،ص 393 ؛إمتاع ‏الأسماع، ج‏4، ص 353؛ ج‏9، ص 181. [5] سیرة ابن هشام، ج‏1، ص 486 و 489؛ أنساب‏الأشراف، ج‏1، ص 261و 263؛ تاریخ طبری، ج‏2، ص 379؛ دلائل ‏النبوة ، ج‏2، ص 487؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 4، ص335؛ الکامل، ج‏2، ص 104؛ أسد الغابة، ج‏2، ص 180؛ تاریخ ‏الإسلام، ج‏1، ص 328؛ البدایة والنهایة، ج‏3، ص 188؛ إمتاع ‏الأسماع، ج‏9، ص 198. [6] گزارش ابن اسحاق (م 151 هـ) از حوادث بدر تلفیقی است از روایت عروه بن زبیر، و روایات دیگر از ابن عباس. وی قبل از بیان وقائع بدر میگوید: «فحدثنی محمد بن مسلم الزّهری، و عاصم بن عمر بن قتادة، و عبد الله بن أبی بکر و یزید بن رومان عن عروة بن الزبیر و غیرهم من علمائنا عن ابن عباس، کلّ قد حدّثنی بعض هذا الحدیث فاجتمع حدیثهم فیما سقت من حدیث بدر». (السیرةالنبویة، ج1، ص606) واقدی (م 207) در گزارش خویش از سرایا و مغازی تا بدر از 25 راوی که برای وی روایت کرده‌اند نام می‌برد ولی منبع اصلی هر بخشی از گزارش را معرفی نمی‌کند. روایت ابن سعد (م 230هـ) از سرایا و غزوات پیامبر (ص) تلفیقی است از گزارشهای ابن اسحاق، ابو معشر و موسی بن عقبه. در ذیل «ذکر عدد مغازی رسول الله (ص) و سرایاه و أسمائها و تواریخها و جمل ما کان فی کل غزاة و سریة منها» آمده است: «قال محمد بن سعد: و أخبرنی رؤیم بن یزید المقرئ قال: أخبرنا هارون بن أبی عیسی عن محمد بن إسحاق. و أخبرنی حسین بن محمد عن أبی معشر. و أخبرنا إسماعیل بن عبد الله بن أبی أویس المدنی عن إسماعیل بن إبراهیم بن عقبة عن عمه موسی بن عقبة. دخل حدیث بعضهم فی حدیث بعض».(الطبقات‏الکبری، ج 2، ص3). طبری (م 310هـ) بعد از روایت عروه از بدر، گزارش ابن اسحاق را نیز آورده است. (تاریخ‏الطبری، ج2، ص421) مفسران نیز برای تفاصیل بدر به همین روایات تمسک می‌جویند. نک: جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 124؛ الکشف و البیان ، ج 4، ص 330؛ معالم التنزیل، ج 2، ص 270؛ مجمع البیان، ج 4، ص 802؛ روض الجنان و روح الجنان ، ج 9، ص 67؛ زاد المسیر، ج 2، ص 190؛ أنوار التنزیل، ج 3، ص 50؛ لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج 2، ص 294؛ البحر المحیط، ج 5، ص 277؛ تفسیرابن کثیر، ج 4، ص 12؛ الدر المنثور، ج 3، ص 164؛ تفسیر روح البیان، ج 3، ص 315؛ روح المعانی، ج 5، ص 159؛ البحر المدید ، ج 2، ص 306؛ زیر آیه 7، سوره انفال. [7] ترجمه تاریخ طبری، ج 3، ص944. [8] ترجمه تاریخ طبری، ج 3، ص945؛ با توجه به اهمیت این روایت و عباراتی که در آن بکار رفته است متن عربی بخش نقل شده آن نیز نقل می‌شود: «حدثنا علی بن نصر بن علی، و عبد الوارث بن عبد الصمد بن عبد الوارث- قال علی: حدثنا عبد الصمد بن عبد الوارث، و قال عبد الوارث: حدثنی ابی- قال: حدثنا ابان العطار، قال: حدثنا هشام بن عروه، عن عروه، انه کتب الی عبد الملک بن مروان: اما بعد، فإنک کتبت الی فی ابی سفیان و مخرجه، تسألنی کیف کان شانه؟ کان من شانه ان أبا سفیان بن حرب اقبل من الشام فی قریب من سبعین راکبا من قبائل قریش کلها، کانوا تجارا بالشام، فاقبلوا جمیعا معهم أموالهم و تجارتهم، فذکروا لرسول الله ص و اصحابه، و قد کانت الحرب بینهم قبل ذلک، فقتلت قتلی، و قتل ابن الحضرمی فی ناس بنخله، و اسرت أساری من قریش، فیهم بعض بنی المغیره، و فیهم ابن کیسان مولاهم، أصابهم عبد الله بن جحش و واقد حلیف بنی عدی بن کعب، فی ناس من اصحاب رسول الله ص بعثهم مع عبد الله بن جحش، و کانت تلک الوقعه هاجت الحرب بین رسول الله ص و بین قریش، و أول ما أصاب به بعضهم بعضا من الحرب، و ذلک قبل مخرج ابی سفیان و اصحابه الی الشام. ثم ان أبا سفیان اقبل بعد ذلک و من معه من رکبان قریش مقبلین من الشام، فسلکوا طریق الساحل، فلما سمع بهم رسول الله ص ندب اصحابه و حدثهم بما معهم من الأموال، و بقله عددهم، فخرجوا لا یریدون الا أبا سفیان و الرکب معه، لا یرونها الا غنیمه لهم، لا یظنون ان یکون کبیر قتال إذا لقوهم، و هی التی انزل الله عز و جل فیها: «وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ». فلما سمع ابو سفیان ان اصحاب رسول الله ص معترضون له، بعث الی قریش: ان محمدا و اصحابه معترضون لکم، فاجیروا تجارتکم فلما اتی قریشا الخبر- و فی عیر ابی سفیان، من بطون کعب ابن لؤی کلها- نفر لها اهل مکة، و هی نفره بنی کعب بن لؤی، لیس فیها من بنی عامر احد الا من کان من بنی مالک بن حسل، و لم یسمع بنفره قریش رسول الله ص و لا اصحابه، حتی قدم النبی ص بدرا- و کان طریق رکبان قریش، من أخذ منهم طریق الساحل الی الشام- فخفض ابو سفیان عن بدر، و لزم طریق الساحل، و خاف الرصد علی بدر، و سار النبی ص، حتی عرس قریبا من بدر، و بعث النبی ص الزبیر بن العوام فی عصابه من اصحابه الی ماء بدر، و لیسوا یحسبون ان قریشا خرجت لهم،» (تاریخ الأمم و الملوک، ج2، ص421-422) [9] چندین روایت تاریخی از این قبیل در منابع آمده که آنرا عروه در جواب پرسش عبدالملک یا وابستگان امویان نوشته است. مثل جواب وی به پرسش ابن ابی هنیده، صاحب ولید بن عبد المک درباره آیه 10 سوره ممتحنه (السیرةالنبویة، ج2، ص326). [10] شاید منظور از «مخرج» در روایت نجاتِ قافله تجاری قریش از تعارض پیامبر (ص) و اصحاب او بوده است. [11] کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَریقاً مِنَ الْمُؤْمِنینَ لَکارِهُونَ (5) یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَی الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ (انفال/6) [12] در این مورد عبارات مؤرخان چنین است: عروه بن زبیر: «فلما سمع بهم رسول الله (ص) ندب اصحابه و حدثهم بما معهم من الأموال، و بقلة عددهم، فخرجوا لا یریدون الا أبا سفیان و الرکب معه، لا یرونها الا غنیمه لهم، لا یظنون ان یکون کبیر قتال إذا لقوهم، و هی التی انزل الله عز و جل فیها: و تودون ان غیر ذات الشوکه تکون لکم.» (تاریخ‏طبری، ج2، ص421) ابن اسحاق: « ندب المسلمین إلیهم و قال هذه عیر قریش فیها أموالهم فاخرجوا إلیها لعلّ الله ینفلکموها. فانتدب الناس فخفّ بعضهم و ثقل بعضهم، و ذلک أنهم لم یظنّوا أن رسول الله صلی الله علیه و سلم یلقی حربا» (السیرةالنبویة، ج1، ص607) بلاذری: «و لم یظنّ رسول الله صلی الله علیه و سلم أنه یحارب »، «و أبطأ عن رسول الله صلی الله علیه و سلم قوم من أصحابه إذ لم یحسبوا أنهم یحاربون.» (أنساب ‏الأشراف، ج1، ص288،چاپ زکار، ج1، ص344) [13] مثلاً بلاذری می‌گوید: «و روی إبراهیم بن سعد، عن الزهری، عن سعید بن المسیب أنه قال: کان جمیع من شهد بدرا من المسلمین ثلاث مائة و أربعة عشر رجلا، منهم من المهاجرین ثلاثة و ثمانون رجلا، و من الأوس أحد و ستون، و من الخزرج مائة و سبعون رجلا. قال الواقدی: و الثبت أنهم کانوا ثلاث مائة و أربعة عشر، منهم من المهاجرین أربعة و سبعون، و سائرهم من الأنصار، و أنه لم یشهد بدر إلا قرشی أو حلیف لقرشی أو مولی له، و الأنصاری أو حلیف للأنصاری أو مولی لهم.» (أنساب ‏الأشراف، ج 1، ص290،چاپ زکار، ج1، ص346) [14] مثلاً ابن إسحاق می‌گوید: «ثم إنّ رسول الله صلی الله علیه و سلم سمع بأبی سفیان بن حرب مقبلا من الشأم فی عیر لقریش عظیمة، فیها أموال لقریش و تجارة من تجاراتهم و فیها ثلاثون رجلا من قریش أو أربعون،». (السیرة النبویة، ج1، ص606) ولی عروه در این باره می‌گوید: « کان من شانه ان أبا سفیان بن حرب اقبل من الشام فی قریب من سبعین راکبا من قبائل قریش کلها، کانوا تجارا بالشام، فاقبلوا جمیعا معهم أموالهم و تجارتهم.» (تاریخ طبری، ج 2، ص421) [15] بحار الأنوار، ج 19،ص 265، از تفسیر منسوب به امام عسکری و احتجاج طبرسی، ج 1، ص 38؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 253؛ مکاتیب الرسول، ج 2 ، ص 10، از مناقب ابن شهرآشوب چاپ نجف، ج 1، ص 62، و تفسیر قمی، چاپ سنگی. الفرقان فی تفسیر القرآن، ج ‏12، ص 136. [16] دلائل النبوة، ج 3،ص178؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 4،ص317؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم (چاپ قدیم)، ج 5، ص9؛ مجموعة الوثائق السیاسیة، ص66. [17] روایت طبری چنین است: «... عن حارثة، عن علی ع، قال: لما قدمنا المدینة أصبنا من ثمارها، فاجتویناها، و أصابنا بها وعک، و کان رسول الله ص یتخبر عن بدر، فلما بلغنا ان المشرکین قد أقبلوا سار رسول الله ص الی بدر- و بدر بئر- فسبقنا المشرکین إلیها، فوجدنا فیها رجلین،...» (تاریخ طبری، ج2، ص425) [18] وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَی الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَ یُریدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرینَ (انفال/7) [19] خود پیامبر (ص) بانی این فرهنگ بوده است. گزارشهای وقایع فتح مکه حاکی از همین سیاست اغماض و گذشت نسبت به سوابق سوی قریش است: «و قال لهم حین ظفر بهم عام الفتح و قد اجتمعوا إلیه: ما ظنکم بی؟ قالوا: ابن عم کریم فإن تعف فذاک الظن بک و إن تنتقم فقد أسأنا، فقال: بل أقول کما قال یوسف لأخوته: لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ‏ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ. قال صلی اللّه علیه و سلم: اللهم قد أذقت أول قریش نکالا فأذق آخرهم نوالا». (أعلام النبوة للماوردی،ص 222) قریب به همین مضمون در منابع دیگر نیز آمده است، از جمله المغازی ،ج‏2،ص 835؛ الطبقات الکبری ،ج‏2،ص 107؛ تاریخ الیعقوبی ،ج‏2،ص 60؛ البدءوالتاریخ،ج‏5،ص 3؛ دلائل النبوة،ج‏5،ص 58، 85؛ إعلام الوری،ج‏1،ص 226؛ الخرائج و الجرائح ،ج‏2،ص 885؛ تاریخ مدینة دمشق ،ج‏3،ص 384؛ الکامل،ص 243؛ تاریخ الإسلام،ج‏2،ص 546؛ حدائق الأنوار،ص 352 سبل الهدی،ج‏5،ص 242؛ إمتاع الأسماع،ج‏1، ص 391، 392؛ الإصابة،ج‏3،ص 177؛شرح الشفا ،ج‏1،ص 253؛ السیرة الحلبیة،ج‏3،ص 141) البته بنا بر گزارش منابع شیعی از این رویداد، پیامبر در خطاب به قریش افزود: «أَلَا لَبِئْسَ جِیرَانُ النَّبِیِّ کُنْتُمْ لَقَدْ کَذَّبْتُمْ وَ طَرَدْتُمْ وَ أَخْرَجْتُمْ وَ فَلَلْتُمْ ثُمَّ مَا رَضِیتُمْ حَتَّی جِئْتُمُونِی فِی بِلَادِی تُقَاتِلُونِی فَاذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ» (إعلام الوری ،ج‏1،ص 226؛مجمع البیان ، ج‏10، ص 848؛ بحار الأنوار ،ج‏21،ص 106؛ تفسیر منهج الصادقین، ج‏10، ص 380) نیز یکی از تفسیر های که از آیه «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ» ارائه شده مؤید همین اغماض است: «تا خداوند برای تو گناهان گذشته امّتت و گناهان آینده آنان را به وسیله شفاعتت ببخشد» (ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏23، ص 107؛ ترجمه المیزان، ج‏18، ص 384). سید مرتضی در این باره می‌افزاید: «ومعنی المغفرة علی هذا التأویل هی الإزالة والفسخ والنسخ لاحکام أعدائه من المشرکین علیه، وذنوبهم إلیه فی منعهم إیاه عن مکة وصدهم له عن المسجد الحرام». (تنزیه الأنبیاء، ص 163 - 164) [20] روش و سیرۀ پیامبر (ص) در این زمینه نیز تأثیر داشت. مثلاً وقتی عکرمه پسر ابو جهل پیش پیامبر (ص) آمد، ایشان اصحاب را از بدگوئی درباره ابو جهل منع نموده به آنها فرمود: « یأتیکم عکرمة بن أبی جهل مؤمنا مهاجرا، فلا تسبّوا أباه، فإنّ سب المیّت یؤذی الحی و لا یبلغ المیّت‏» (المغازی ،ج‏2،ص 851؛ تاریخ الأمم و الملوک ،ج‏11،ص 501؛ شرف المصطفی ،ج‏4،ص 524؛ المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک ،ج‏4،ص 155؛ تخریج الدلالات السمعیة ،ص 208؛ إمتاع الأسماع، ج‏1، ص 398؛ سبل الهدی و الرشاد ،ج‏5،ص 253؛ تاریخ الخمیس،ج‏2،ص 92؛ السیرة الحلبیة،ج‏3،ص 133؛ بحار الأنوار ،ج‏21،ص 144؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ط-قدیم)،ج‏5،ص 325) [21] الصحیح من سیرة النبی (چاپ قدیم)، ج 11، ص222. [22] آنگاه ابن حجر می‌گوید: «یحتمل أن یکون المراد بقوله: طاف به من مکان إلی مکان، و إلا فالذی قاله الواقدیّ متجه، و لم یدخل أبو بکر مکة من حین هاجر إلا مع النبیّ صلی اللَّه علیه و سلّم فی عمرة القضیّة، و لم یکن ابن الزبیر معه.» (الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص80) [23] المغازی، ج 1، ص18. [24] در جریان دومین بیعت عقبه، مسلمانان یثرب با پیامبر (ص) ملاقات کردند و قرار شد شب سیزدهم ذی حجه در دل شب در پایین عقبه منی گفتگو کنند. چون از اعمال حجّ فراغت یافتند و شبی که با رسول خدا وعده گذاشته بودند فرا رسید، در حالی که مشرکان قریش در خواب بودند، هفتاد و اندی نفر از مسلمانان مخفیانه به میعادگاه خود رفتند. به روایت احمد بن حنبل، عبادة بن صامت درباره مفاد این بیعت میگوید: «با رسول خدا (ص) بر اطاعت از او در حال نشاط و سستی، بر تامین مخارج او در تنگدستی و توانگری، بر امر به معروف و نهی از منکر، بر این که در راه خدا سخن حق را اظهار داریم و از سرزنش هیچ ملامتگری بیم به خود راه ندهیم و بالاخره بر این که چون رسول خدا (ص) به یثرب آید او را یاری دهیم و در مقابل هر آنچه از خود دفاع می‏کنیم از او نیز دفاع کنیم و [در مقابل] بهشت از آن ما باشد بیعت کردیم». چون بیعت این هفتاد و پنج نفر به انجام رسید، بدستور رسول خدا انصار دوازده نفر نقیب از میان خود برگزیدند تا مسئول و مراقب آن چه در میان قومشان می گذرد باشند. سعد بن عبادة و منذر بن عمرو نیز بین نقیبان بودند. [25] روایت ابن سعد از این حادثه چنین است: «فردا صبح بزرگان قریش و اشراف ایشان به سراغ انصار آمدند و در درّه‌ای که ایشان بودند، رفتند و گفتند: ای گروه خزرج به ما خبر رسیده است که شما دیشب با این مرد ملاقات کرده‌اید و با او پیمان بسته‌اید که در مورد جنگ با ما، از او پیروی کنید و به خدا قسم هیچ دوست نمی‏داریم که میان ما و شما جنگ در بگیرد و نسبت به شما از همه قبایل دیگر عرب حساسیت بیشتری داریم. در این هنگام مشرکان خزرج بپا خاستند و سوگند خوردند که اصلا اطلاعی از این موضوع ندارند و آنان چنان کاری نکرده‌اند، ابن ابیّ می ‏گفت: این ادعای باطلی است قوم من هرگز بدون اطلاع من چنین کاری نمی‌‏کنند، اگر در مدینه می‏بودم بدون اطلاع و مشورت و اجازه من چنین کاری صورت نمی‏گرفت تا چه رسد به این جا. و چون قریش رفتند، براء بن معرور حرکت کرد و خود را به منطقه یأجج رساند و آن جا با یاران خود ملاقات کرد و حرکت کردند و قریش از هر طرف به جستجوی ایشان بر آمدند و دسته دسته به تعقیب آنها پرداختند و سعد بن عباده را گرفتند دستهایش را با طناب بر گردنش بستند و شروع به زدن و کشیدن موهایش کردند و او موهای بلندی داشت. چون سعد بن عباده را به مکه آوردند، مطعم بن عدی و حارث بن امیّه بن عبد شمس او را نجات دادند، انصار چون متوجه گرفتاری سعد شدند تصمیم گرفتند برای رهاندن او حمله کنند که ناگاه سعد را دیدند که برگشت و همگی به مدینه برگشتند.». (ترجمه طبقات کبری، ج 1، ص209). نیز بنگرید : سیرة ابن هشام، ج 1، ص451-449؛ زندگانی محمد(ص) (ترجمه السیرة النبویة‏) ج 1، ص294؛ تاریخ الأمم و الملوک، ج 2، ص367؛ ترجمه تاریخ طبری، ج 3، ص906؛ دلائل النبوة، ج 2، ص455؛ ترجمه دلائل النبوة، ج 2، ص141؛ الروض الأنف، ج 4، ص90؛ المنتظم، ج 3، ص42؛ عیون الأثر، ج 1، ص193؛ البدایة و النهایة، ج 3، ص164؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص207؛ السیرة الحلبیة، ج 2، ص26. [26] روشن نیست معاذ به امیه دقیقاً چه گفته است. مؤرخان، این جمله را که موجب دهشت امیه گردید به صورت های مختلف فهمیده و نقل نموده‌اند: «دعنا منک یا أمیة فو اللّه لقد سمعت رسول اللّه صلی اللَّه علیه و سلم یقول إنه قاتلک ، قال: بمکة؟ قال: لا أدری» (دلائل النبوة ،ج‏3،ص 27)؛ «سمعت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول إنه قاتلک بمکة» (أقضیة رسول الله، ص 33)؛ «و فی روایة کان أمیة قد سمع من سعد بن معاذ أن النبی صلّی اللّه علیه و سلم قال سأقتله فقال أمیة و اللّه ان محمد الا یکذب و لم یزل یخاف من ذلک»‏ (تاریخ الخمیس،ج‏1،ص 370)؛ «قال سعد بن معاذ- و هو بمکة- لأمیة بن خلف: لقد سمعت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول: إنهم- أی المسلمین- قاتلوک، ففزع فزعا شدیدا » (الرحیق المختوم، ص 107)؛ «دعنا عنک یا أمیّة: فو اللّه لقد سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول: «إنه قاتلک»؛ و فی لفظ: إنهم قاتلوک. قال: إیّای؟! قال: نعم. قال: بمکة؟ قال: لا أدری، ففزع لذلک أمیة فزعا شدیدا» (سبل الهدی،ج‏4،ص 46)؛ «فقال سعد لأمیة: إلیک عنی، فإنی سمعت محمدا صلی اللّه علیه و سلم یزعم أنه قاتلک، قال: إیای؟ قال نعم، قال: بمکة؟ قال: لا أدری، قال: و اللّه ما کذب محمد، فکاد یحدث أی یبول فی ثیابه فزعا» (السیرة الحلبیة ،ج‏2،ص 200) [27] صحیح البخاری، ج 13، ص 300، ح 3950؛ المغازی، ج 1، ص35؛ دلائل‏النبوة، ج 3، ص25-27 (از بخاری و از طریق دیگر از ابو اسحاق)؛ نیز بنگرید: فتح الباری، ج 11، ص 286؛ عمدة القاری، ج 24، ص 205-209؛ البدایة والنهایة، ج 3، ص 258؛ سبل الهدی و الرشاد ، ج 4، ص46؛ السیرة النبویة علی ضوء القرآن و السنة، ج 2، ص126؛ شمائل الرسول (ص)، ج 2، ص260؛ نور الیقین فی سیرة سید المرسلین، ص98. [28] در شرح نهج این عبارت بصورت «أتترک هذا» آمده که البته تهدیدآمیز است. (شرح نهج البلاغة، ج 255، ص 17). [29] المغازی ،ج‏1،ص 35. [30] روایت طبری چنین است: «کان عمرو بن ابی سفیان بن حرب- و کان لابنه عقبه بن ابی معیط- أسیرا فی یدی رسول الله (ص) من أساری بدر، فقیل لأبی سفیان: افد عمرا، قال: ا یجمع علی دمی و مالی! قتلوا حنظله و افدی عمرا! دعوه فی ایدیهم یمسکوه ما بدا لهم قال: فبینا هو کذلک محبوس عند رسول الله (ص)، خرج سعد بن النعمان بن اکال، أخو بنی عمرو بن عوف، ثم احد بنی معاویه معتمرا، و معه مریه له، و کان شیخا کبیرا مسلما فی غنم له بالنقیع، فخرج من هنالک معتمرا، و لا یخشی الذی صنع به، لم یظن انه یحبس بمکة، انما جاء معتمرا،و قد عهد قریشا لا تعترض لأحد حاجا او معتمرا الا بخیر، فعدا علیه ابو سفیان بن حرب، فحبسه بمکة بابنه عمرو بن ابی سفیان، ثم قال ابو سفیان: ارهط ابن اکال أجیبوا دعاءه                               تعاقدتم لا تسلموا السید الکهلا فان بنی عمرو لئام اذله                                     لئن لم یفکوا عن اسیرهم الکبلا قال: فمشی بنو عمرو بن عوف الی رسول الله (ص) فاخبروه خبره، و سألوه ان یعطیهم عمرو بن ابی سفیان فیفکوا شیخهم، ففعل رسول الله (ص) فبعثوا به الی ابی سفیان، فخلی سبیل سعد.» (تاریخ‏ طبری، ج 2، ص467) نک.: أنساب‏الأشراف، ج 1، ص 301 (چاپ زکار، ج 1، ص360)؛ السیرةالنبویة، ج 1، ص650؛ الاستیعاب، ج 2، ص606؛ الکامل، ج 2، ص133؛ أسدالغابة، ج 2، ص226؛ البدایةوالنهایة، ج 3، ص311؛ إمتاع‏الأسماع، ج 1، ص114؛ الإصابة، ج 3، ص73. بگفتۀ هشام کلبی، حادثه مربوط به پدرش «نعمان بن زید بن أکّال» بود. (أسدالغابة،، ج 2، ص226، ج 4، ص556؛ الإصابة، ج 3، ص74) [31] محقق فرزانه جناب سید مرتضی عاملی نوشته‌اند: «ان الذی نراه: هو أن معظم القرآن قد نزل سورة سورة، حتی بعض السور الطوال ایضاً، کسورة الأنعام، و المائدة، و التوبة، مثلاً. نعم سورة البفرة، و ربما غیرها من السور الطوال، قد نزلت تدریجاً، بمعنی أنه ابتدأ نزولها، فنزل منها فی یومٍ ، ثم لحقه قسم آخر فی یوم آخر، و هکذا إلی أن نزلت بسم الله الرحمن الرحیم، فعلم انتهاء السورة السابقة، و ابتداء سورة جدیدة، حسبما صرحت به بعض الروایات الواردة عن عثمان، و عن ابن عباس، و سعید بن جیر... «إننا لانتعقل: أن یبداء نزول سورة، فتنزل منها آیات، ثم یتوقف عنه، فتنزل عشرات السور غیرها، ثم یعود بعد سنوات الی السورة الاولی، فیکملها کما أننا لا نتعقل: أن تنزل آیة، أو آیات الیوم، فیترکها رسول اللّه (ص ) علی حدة، الی أن تمضی سنوات، وتنزل سور کثیرة، ثم یجعلها فی سورأنزلت حدیثا. نعم یمکن أن تنزل علیه آیة أو آیات فعلا، فیأمر بوضعها ضمن سورة سبق نزوله، لکن هذا... لادلیل علیه الا بعض ماورد فی مورد أو موردین من هذا القبیل، تقدمت الاشارة الیها فی فصل: جمع القرآن فی عهد الرسول (ص) ولابد من اثبات صحة الروایة، حتی فی هذه المواردأیضا.» (حقائق هامة حول القرآن الکریم، ص 142-144) [32] حاجی نوری آنرا از کتاب التنزیل و التحریف أحمد بن محمد أبو عبد الله السیاری نقل کرده است: «عن محمد بن خلف، عن علی بن الحکم، عن صفوان الجمال، قال :قال أبو عبد الله (علیه السلام): ما أنزل الله عز و جل کتابا، الا و فاتحته بسم الله الرحمن الرحیم، و إنما کان یعرف انقضاء السورة، بنزول بسم الله الرحمن الرحیم، و ابتداء اخری.» (مستدرک الوسائل، ج 4، ص 120، ح 3934/9) [33] آن را عیاشی در تفسیر نقل نموده است: «عن صفوان الجمال قال : قال أبوعبدالله علیه السلام : ما أنزل الله من السماء کتابا الا وفاتحته بسم الله الرحمن الرحیم، وانما کان یعرف انقضاء السورة بنزول بسم الله الرحمن الرحیم ابتداء للاخری.» (تفسیر العیاشی، ج 1، ص 19؛ و از آنجا در بحار الأنوار، ج 89، ص 236؛ مستدرک الوسائل، ج 4، ص 119؛ تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 6؛ تفسیر کنز الدقائق، ج 1، ص 30؛ بهج الصباغة فی شرح نهج البلاغة، ج 8، ص 1؛ منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (خوئی)، ص 7؛ فقه الصادق (ع)، ج 6، ص418؛ الحدائق الناضرة، ج 11، ص 110؛ جامع المدارک، ج 1، ص 408؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، ج 44، ص 6؛ التمهید فی علوم القرآن ج 1 ص 212؛ بحوث فی تاریخ القرآن وعلومه ص 56 ؛ مصباح الفقیه، کتاب الصلاة، ص 276 ؛ الصحیح من السیرة، ج 7، ص 202؛ تفسیر تسنیم، ج 26، ص 17). [34] منابعی که یکی یا بیشتر از روایات منقوله از ابن عباس را با سند یا بدون آن نقل نموده‌اند عبارت از: مصنف ابن أبی شیبة ج 2، ص 92، ح 2617؛ مصنف عبد الرزاق ج 2 ص 92 ؛ مجمع الزوائد ج 6 ص 310 وج 2 ص 109؛ سنن أبی داود ج 1 ص 209؛ صحیح أبی داود، ج 1، ص 149؛ طبرانی در معجم الکبیر ج 12، ص 82، ح 12545؛ أسباب النزول، ج 1، ص 10؛ السنن الکبری ج 2 ص 42 و 43؛ الإنصاف لابن عبد البر، ج 1، ص 63-62؛ محاضرات الادباء المجلد 2 ج 4 ص 433؛ الإنتصار، ج 42، ص 7؛ معالم التنزیل، ج 1، ص 73؛ تفسیر القرآن العظیم ج 1 ص 16؛ نیل الاوطار ج 2 ص 228؛ الجامع لاحکام القرآن ج 1 ص 95؛ عمدة القاری ج 5 ص 292؛ نصب الرایة ج 1 ص 327 ؛ المستصفی ج 1 ص 103 ؛ الأحادیث المختارة للضیاء المقدسی، ج 4، ص 198؛ فواتح الرحموت بهامشه ج 2 ص 14؛ والتفسیر الکبیر ج 1 ص 208 ؛ غرائب القرآن بهامش الطبری ج 1، ص 77، وکنز العمال ج 2 ص 368، ج 7، ص 289؛ المنتقی ج 1 ص 380؛ تبیین الحقائق ج 1 ص 113؛ کشف الاستار ج 3 ص 40 ؛ فتح الباری ج 9 ص 39 (ج 14، ص 205؛ الروایات التفسیریة فی فتح الباری، ج 1، ص 121؛ الإتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 92؛ الدر المنثور ج 1 ص 7 و ج 3 ص 208 (از أبی داود، البزار، و دارقطنی در الافراد، و طبرانی، حاکم، وبیهقی در المعرفة، شعب الایمان، و السنن الکبری، و از أبو عبید و واحدی)؛ البدر المنیر، ج 3، ص 560؛ تحفة الأشراف، ج 6، ص 246؛ التمهید لما فی الموطأ من المعانی والأسانید، ج 20، ص 211-210؛ مختصر تاریخ الدبیثی، ج 1، ص 284؛ روضة المحدثین، ج 4، ص 427؛ المسند الجامع، ج 9، ص 149، ج 21، ص 243؛ مسند الصحابة فی الکتب التسعة، ج 30، ص 98؛ التبویب الموضوعی للأحادیث، ج 1، ص 16164-16163؛ موسوعة التخریج، ج 1، ص 2365، 4082؛ موسوعة أطراف الحدیث، ج 1، ص 195872، ج 1، ص 196832، ج 1، ص 201439؛ الدرایة فی تخریج أحادیث الهدایة، ج 1، ص 132؛ عون المعبود، ج 2، ص 285، 292؛ مجموع فتاوی ابن تیمیة، ج 5، ص 194؛ الحدیث النبوی، ج 30، ص 5؛ مسائل فقهیة، ج 3، ص 16؛ نصوص فی علوم القرآن، ج 30، ص 18؛ تفسیر المیزان، ج 12، ص 64؛ التمهید فی علوم القرآن ج 1 ص 212 ؛ مدخل التفسیر، ج 1، ص 256؛ مشکل الاثار ج 3 ص 393؛ بحوث فی تاریخ القرآن وعلومه ص 57-55؛ و الصحیح من السیرة، ج 7، ص 200--بنگرید بسیاری از منابعی که آنجا و در پاورقیهای کتاب حقائق هامة، ص142-143 آمده. یعقوبی روایت مشابهی را با اسناد از ابو صالح از ابن عباس نقل میکند: «عن ابن عباس أنه قال:... إنه کان یعرف فصل ما بین السورة و السورة إذا نزل بسم الله الرحمن الرحیم، فیعلمون أن الأولی قد انقضت و ابتدئ بسورة أخری.» (تاریخ‏الیعقوبی، ج 2، ص34؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، ج 44، ص 6) ابن عبد البر متنی دیگر از ابن عباس نقل نموده است: «ما کنا نعلم انقضاء السورة إلا بنزول بسم الله الرحمن الرحیم فی أول غیرها» (الإنصاف لابن عبد البر، ج 1، ص 3؛ البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 300) [35] واحدی میگوید: «أخبرنا عبد القادر بن طاهر البغدادی قال: أخبرنا محمد بن جعفر بن مطر قال: أخبرنا إبراهیم بن علی الرملی قال: حدثنا یحیی بن یحیی قال: أخبرنا عمرو بن الحجاج العبدی عن عبد الله بن أبی حسین ذکر عن عبد الله بن مسعود قال: کنا لا نعلم فصل ما بین السورتین حتی نزل (بِسمِ اللهِ الرَحمَنِ الرَحیمِ)» (أسباب النزول، ج 1، ص 10؛ تفسیر النیسابوری، ج 1، ص 28) [36] حاکم سه گونه متن از این روایت را از سعید بن جبیر از ابن عباس نقل میکند که چنین است: (1) کان المسلمون لا یعلمون انقضاء السورة حتی تنزل بسم الله الرحمن الرحیم، فإذا نزلت بسم الله الرحمن الرحیم علموا أن السورة قد انقضت؛ (2) کان النبی صلی الله علیه وسلم لا یعلم ختم السورة حتی تنزل بسم الله الرحمن الرحیم؛ (3) أن النبی صلی الله علیه وسلم کان إذا جاءه جبریل فقرأ بسم الله الرحمن الرحیم علم أنها سورة. آنگاه وی هر کدام از این سه روایت را تصحیح میکند: «هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه» (المستدرک علی الصحیحین للحاکم، ج 2، ص 362-364). ذهبی نیز آنرا تصحیح نموده است (المستدرک بتعلیق الذهبی، ج 1، ص 356-355)، و ابن حجر نیز درباره روایت دوم نوشته است «أخرجه أبو داود وصححه بن حبان والحاکم» (فتح الباری - ابن حجر، ج 9، ص 42). [37] آقای سید مرتضی عاملی در مختصر مفید: أسئلة وأجوبة فی الدین والعقیدة (ج 4، ص 38)می‌نویسد: «فقد ورد أن سورة المائدة، والأنعام، ویونس، والتوبة، والکهف، وبضع وثمانون آیة من أول سورة آل عمران، وجمیع سور المفصل.. بل أکثر سور القرآن، ربما باستثناء سورتین أو ثلاثة—کالبقرة وآل عمران— إن جمیع ذلک قد نزل سورة سورة... وقد قال تعالی فی أول سورة النور: (سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا).. مع أن الأحداث التی ذکرت سبباً لنزول آیاتها مختلفة ومتفرقة.. وقال تعالی أیضاً: (وَإِذَا مَا أنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِیمَاناً)... فإنهم کانوا یقولون ذلک بمجرد فراغه [صلی الله علیه وآله]، من تلاوة القرآن علیهم، ولم یکن هؤلاء القائلون ینتظرون الأیام واللیالی حتی إذا اکتمل نزول السورة قالوا ذلک. بل إنه حتی حین تنزل آیات السورتین أو الثلاث تدریجاً، فإنما هو تدریج بمعنی أن تنزل بتمامها ضمن مدة شهر مثلاً.. ثم تبدأ سورة أخری بالنزول.. ولیس المقصود أن ینزل بعض السورة، ثم ینزل بعض من غیرها.. ثم ینزل ما یکمل السورة الأولی مثلاً.. فإن هذا مما دلت النصوص علی خلافه، خصوصاً تلک النصوص التی تقول: إنهم کانوا یعرفون انتهاء السورة وابتداء غیرها بنزول (بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ).» [38] بنا بر نقلی از ابن عباس و مجاهد و عطاء این سوره مکی است به استثنای 3 آیت (از هذانِ خَصْمانِ إلی وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ ؛ حج: 19- 22)؛ و بقول ابن عطیّة از نقاش 10 آیه آن مدنی است. باز از ابن عباس، ضحاک، قتادة و حسن منقول است که سوره حج مدنی است به استثنای 4 آیه «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ و لا نبیء» إلی «أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ» (حج/ 52- 55) که مکی‌اند. (التحریر و التنویر، ج17، ص 131). از انس بن مالک منقول است که این سوره در سفر نازل شد و این امر نیز حاکی از مدنی بودن آن می‌باشد. (همان) [39] مرحوم علامه طباطبائی مدنی بودن سوره حج را قطعی می‌دانند: « این سوره سیاقی دارد که از آن بر می آید مشرکین هنوز شوکت و نیرویی داشته‌اند. و نیز مؤمنین را به امثال نماز، حج، عمل خیر، اذن در قتال و جهاد مخاطب قرار داده، و آیات آن دارای سیاقی است که می فهماند مؤمنین جمعیتی بوده‌اند که اجتماعشان تازه تشکیل شده، و روی پای خود ایستاده، و مختصری عِده و عُده و شوکت به دست آورده‌اند. با این بیان به طور قطع باید گفت که این سوره در مدینه نازل شده، چیزی که هست نزول آن در اوایل هجرت و قبل از جنگ بدر بوده است.» (ترجمه المیزان، ج 14، ص 477) [40] معالم التنزیل، ج 3، ص 343؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج7، ص 321؛ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج 13، ص 335؛ مجمع البیان، ج 7، ص 138؛ الکشاف، ج 3، ص 160؛ مفاتیح الغیب، ج 23، ص 229؛ أنوار التنزیل، ج 4، ص 73؛ الکشف و البیان، ج 7، ص 25؛ البحر المحیط ، ج 7، ص 515؛ تفسیر الصافی، ج 3، ص 380؛ البحر المدید، ج 3، ص 537؛ تأویل الآیات الظاهرة، ص 333؛ فتح القدیر، ج 3، ص 540؛ مراح لبید، ج 2، ص 74؛ تفسیر منهج الصادقین، ج 6، ص 158؛ الفواتح الإلهیة، ج 1، ص 555؛ لباب التأویل، ج 3، ص 258؛ التفسیر المظهری، ج 6، ص 327؛ روح المعانی، ج 9، ص 154؛ زاد المسیر، ج 3، ص 240؛ تفسیر روح البیان، ج 6، ص 38؛ تفسیر کنز الدقائق، ج 9، ص 101؛ تفسیر نمونه، ج 14، ص 113؛ تفسیر الکاشف، ج 5، ص 333؛ البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن، ص 337؛ التحریر و التنویر، ج 17، ص 198؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج 20، ص 125. در بسیاری از این منابع این مطلب باچنین عبارت می‌آید: «و هی أول آیة نزلت فی الجهاد، بعد ما نهی عنه فی نیف و سبعین آیة.» ابن اسحاق در توصیف شرائط مسلمانان قبل از نزول آیۀ اذن می‌گوید: «و کان رسول الله صلی الله علیه و سلم قبل بیعة العقبة لم یؤذن له فی الحرب و لم تحلل له الدماء، إنما یؤمر بالدعاء إلی الله و الصبر علی الأذی، و الصفح عن الجاهل و کانت قریش قد اضطهدت من اتبعه من المهاجرین حتی فتنوهم عن دینهم و نفوهم من بلادهم، فهم من بین مفتون فی دینه، و من بین معذّب فی أیدیهم، و بین هارب فی البلاد فرارا منهم، منهم من بأرض الحبشة، و منهم من بالمدینة، و فی کل وجه، فلما عتت قریش علی الله عزّ و جلّ، و ردّوا علیه ما أرادهم به من الکرامة، و کذّبوا نبیّه صلی الله علیه و سلم، و عذّبوا و نفوا من عبده و وحّده و صدّق نبیه، و اعتصم بدینه، أذن الله عزّ و جلّ لرسوله صلی الله علیه و سلم فی القتال و الانتصار ممن ظلمهم و بغی علیهم، فکانت أوّل آیة أنزلت فی إذنه له فی الحرب، و إحلاله له الدماء و القتال، لمن بغی علیهم، فیما بلغنی عن عروة بن الزبیر و غیره من العلماء، قول الله تبارک و تعالی: أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا... » (السیرةالنبویة، ج 1، ص467) [41] طبرسی آنرا در تفسیر آیۀ 109بقره آورده است: «روی عن الباقر (ع) أنه قال لم یؤمر رسول الله (ص) بقتال و لا أذن له فیه حتی نزل جبرائیل (ع) بهذه الآیة أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا و قلده سیفا» (مجمع البیان، ج 1، ص 354؛ مفاتیح الغیب، ج 3، ص 652؛ تفسیر الصافی، ج 3، ص 380؛ تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 501؛ البحر المحیط، ج 1، ص 559؛ تفسیر کنز الدقائق، ج 2، ص 118؛ تفسیر غرائب القرآن، ج 1، ص 366؛ تفسیر المیزان، ج 14، ص 395؛ تفسیر الفرقان، ج 20، ص 125) [42] جامع البیان، ج 17، ص 123؛ تفسیر ابن أبی حاتم، ج 8، ص 2496؛ الدر المنثور، ج 4، ص 364. ابن کثیر می‌گوید: «و قال مجاهد و الضحاک، و غیر واحد من السلف کابن عباس و مجاهد و عروة بن الزبیر و زید بن أسلم و مقاتل بن حیان و قتادة و غیرهم: هذه أول آیة نزلت فی الجهاد، و استدل بهذه الآیة بعضهم علی أن السورة مدنیة.» (تفسیر القرآن العظیم، ج 5، ص 380). [43] موسی بن عقبه، زهری، و واقدی سریۀ حمزه را نخستین سریه و در رمضان سال اول میدانند. واقدی هر سه از این سرایا را در سال اول ذکر می‌کند. (المغازی، ج 1، ص9؛ سیرۀ ابن هشام، ج 1، ص595؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص3؛ تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص69؛ البدایة و النهایة، ج 3، ص244؛ إمتاع الأسماع، ج 1، ص71 ؛ تاریخ الخمیس، ج 1، ص356؛ سبل الهدی، ج 6، ص11؛ السیرة الحلبیة، ج 3، ص214؛ نهایة الأرب، ج 17، ص2؛). مدائنی سریۀ حمزه را در ربیع الاول سال دوم ذکر می‌کند. (الدرر فی اختصار المغازی و السیر، ص105؛ سبل الهدی، ج 6، ص11) ابن اسحاق سریۀ عبیده را نخستین سریه و در ربیع الاول سال دوم بعد از غزوه ابواء یا ودان می‌داند، و سریۀ حمزه را بعد از سریۀ عبیده ذکر می‌‌‌کند (سیرۀ ابن هشام، ج 1، ص595، تاریخ طبری، ج 2، ص404؛ دلائل النبوة، ج 3، ص10؛ الدرر، ص104؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص23؛ الروض الأنف، ج 7، ص468؛ عیون الأثر، ج 1، ص259). [44] المغازی، ج 1، ص10؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص4؛ الدرر، ص104؛ نهایة الأرب، ج 17، ص2؛البدایة و النهایة، ج 3، ص245؛ إمتاع الأسماع، ج 1، ص72؛ سبل الهدی، ج 6، ص13؛ تاریخ الخمیس، ج 1، ص357؛ السیرة الحلبیة، ج 3، ص215. [45] المغازی، ج 1، ص 11؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص4؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص23؛ تاریخ طبری، ج 2، ص403؛ تاریخ الخمیس، ج 1، ص359؛ سبل الهدی، ج 6، ص15؛ السیرة الحلبیة، ج 3، ص216؛ نهایة الأرب، ج 17، ص3. ولی بگفته ابن عبد البر تعداد افراد 8 تن بود و سعد در تعقیب کرز بن جابر فهری اعزام شده بود. (الدرر، ص105) [46] وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ (190) وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّی یُقاتِلُوکُمْ فیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرینَ (191) [47] کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (216) [48] سوره بقره قبل از بدر نازل شد و چون آیه 216 آن قتال را وظیفه عموم مسلمانان میداند، طبق آن همه مسلمانان اعم از مهاجران و انصار موظف به شرکت در جنگ بدر بودند. بر این اساس آنچه که مؤرخان درباره انصار گفته‌اند که پیامبر (ص) قبل از جنگ بدر انصار را در غزوات به این علت شرکت نمی‌داده که آنها طبق پیمان بیعت عقبه تنها متعهد به دفاع از وی در داخل شهر مدینه بوده‌اند و نیز اینکه بر همین اساس پیامبر (ص) قبل از شروع درگیری در بدر جویای نظر انصار درباره شرکت آنان در جنگ شد، نمی‌تواند صحت داشته باشد. عبارت ابن سعد و واقدی در مورد عدم شرکت انصار در غزوات قبل از بدر چنین است: «و لم یبعث رسول الله (ص) أحدا من الأنصار مبعثا حتی غزا بهم بدرا. و ذلک أنهم شرطوا له أنهم یمنعونه فی دارهم. و هذا الثبت عندنا.» (المغازی، ج 1، ص10؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص4؛ عیون الأثر، ج 1، ص260؛ المواهب اللدنیة، ج 1، ص200؛ لیس من سیرة الرسول الکریم، ص285) نیز عبارت واقدی درباره مشورت با انصار هنگام بدر چنین است: «ثم قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: أشیروا علیّ أیّها للناس! و إنما یرید رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم الأنصار، و کان یظنّ أنّ الأنصار لا تنصره إلّا فی الدار، و ذلک أنهم شرطوا له أن یمنعوه ممّا یمنعون منه أنفسهم و أولادهم» (المغازی، ج 1، ص48). نیز بنگرید: إمتاع الأسماع، ج 1، ص94، ج 9، ص242؛ تفسیر کنز الدقائق، ج 5، ص293. [49] تفسیرالقمی ج : 2 ص : 83. [50] تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج 5، ص 360-359. [51] التحریر والتنویر، ج 9، ص 258. [52] بنگرید: تفسیر القمی، ج 2، ص 83؛ التبیان فی تفسیر القرآن، (ج 7، ص 298؛ مجمع البیان، ج 7، ص 128؛ تفسیر الکاشف، ج 5، ص 321؛ تفسیر المیزان، ج 14، ص 194)) ؛ التفسیر الحدیث، ج 6، ص 35. [53] مفاتیح الغیب، ج 23، ص 216؛ روح المعانی ، ج 9، ص 132؛ البحر المحیط، ج 7، ص 499؛ مسالک الأفهام، ج 2، ص 287؛ تفسیر منهج الصادقین، ج 6، ص 139؛ تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج 5، ص 75؛ المحرر الوجیز، ج 4، ص 115؛ فی ظلال القرآن، ج 4، ص 2417؛ [54] البحر المحیط فی التفسیر، ج 7، ص 499. [55] بر اساس مجموع روایاتی که در این باره در منابع شیعی و سنّی آمده، می‌توان گفت که روز سه شنبه 15 شعبان سال دوم هجری محتمل ترین تاریخ برای تغییر قبله از بیت المقدس به مسجد الحرام می‌باشد. [56] مانند مردی که در سوره علق به آن اشاره شد: أَ رَأَیْتَ الَّذی یَنْهی‏ (9) عَبْداً إِذا صَلَّی (10). از این دسته‌اند تفسیرابن أبی حاتم، ج 1، ص 210؛ أحکام القرآن کیا هراسی، ج 1، ص 13. [57] برخی از مفسران دیگر نیز همین را می‌گویند. بنگرید: تفسیر القرآن الکریم (شبر)، ص 57؛ [58] جامع البیان، ج 1، ص 397-398؛تفسیرابن أبی حاتم، ج 1، ص 210؛ بدائع الکلام فی تفسیر آیات الأحکام، ص 199؛ التفسیر الوسیط، ج 1، ص 253؛ [59] مفاتیح الغیب، ج 4، ص 11. [60] بدائع الکلام فی تفسیر آیات الأحکام، ص 199. [61] به همین جهت برخی از مفسران همان معنی عام را مورد تاکید قرار داده‌اند و گفته‌اند شامل همه مساجد تا روز قیامت می‌شود. (الجامع لأحکام القرآن، ج 2، ص 77). برخی نیز پا را فراتر گذاشته گفته‌اند منظور از مساجد معنی اصطلاحی آن نمی‌باشد بلکه مراد همه معابد است که در آن موحدان خدا را یاد می‌کنند. (بدائع الکلام فی تفسیر آیات الأحکام، ص 199) [62] تفسیر القمی، ج 1، ص 58؛ مجمع البیان، ج 1، ص 361؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 312؛ آیات الأحکام استرآبادی، ج 1، ص 173؛ فقه القرآن، ج 1، ص 177. [63] مجمع البیان، ج 1، ص 361؛ التفسیر لکتاب الله المنیر، ج 1، ص 142؛ تفسیر من وحی القرآن، ج 2، ص 183. [64] فخر رازی ضمن نقل این تفسیر می‌نویسد: «أن هذا بشارة من اللّه للمسلمین بأنه سیظهرهم علی المسجد الحرام و علی سائر المساجد، و أنه یذل المشرکین لهم حتی لا یدخل المسجد الحرام واحد منهم إلا خائفاً یخاف أن یؤخذ فیعاقب، أو یقتل أن لم یسلم، و قد أنجز اللّه صدق هذا الوعد فمنعهم من دخول المسجد الحرام» (مفاتیح الغیب، ج 4، ص 12؛تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 270؛ تفسیر غرائب القرآن، ج 1، ص 371؛ التفسیر الوسیط، ج 1، ص 254) [65] طبری می‌گوید: «و لا خلاف بین أهل التأویل جمیعا أن هذه الآیة نزلت علی رسول الله صلی الله علیه و سلم فی سبب قتل ابن الحضرمی و قاتله.» (جامع البیان، ج 2، ص 202) [66] اعزام این گروه که منحصراً متشکل از مهاجران بود نشانگر آن است که تا ماه جمادی الثانی سال دوم آیات 190-193، 216 و 244 از سوره بقره که حاکی از عمومیت فریضه قتال است نازل نشده بود. [67] کمتر مفسری مانند صاحب من وحی القرآن «صدّ» را معطوف به «کبیر» دانسته است، چون در آن صورت مفاد آیه این می‌شود که گناه اخراج اهل مسجد الحرام از آن بزرگتر از «کفر بالله» می‌باشد. (تفسیر من وحی القرآن، ج 4، ص 188) [68] جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 201-206. [69] تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 2، ص 320.. [70] محاسن التأویل، ج 2، ص 104. [71] روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 504. [72] الفواتح الإلهیة و المفاتح الغیبیة، ج 1، ص 75. [73] تفسیر روح البیان، ج 1، ص 334. [74] مراح لبید لکشف معنی القرآن المجید، ج 1، ص 73. [75] المغازی، ج 1، ص18؛ تفسیر المراغی، ج 2، ص 135. [76] دلائل النبوة، ج 3، ص18؛ الجامع لأحکام القرآن، ج 3، ص 43؛ الدر المنثور، ج 1، ص 251. [77] التبیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 206؛ برخی همین معنی را از «صد عن سبیل الله» استنباط کرده‌اند. ابن جوزی می‌گوید: «و فی المراد ب «سبیل اللّه» هاهنا قولان: أحدهما: أنه الحج، لأنهم صدّوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم، عن مکة. قاله ابن عباس و السّدّیّ عن أشیاخه.» (زاد المسیر فی علم التفسیر، ج 1، ص 183) [78] مقتنیات الدرر و ملتقطات الثمر، ج 2، ص 55. [79] الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج 1، ص 257. [80] بیان المعانی، ج 5، ص 172. [81] البحر المدید، ج 1، ص 244؛ کنز العرفان، ج 1، ص 354؛ جلاء الأذهان، ج 1، ص 270. در جواب اشکالی که آیه مورد نظر چندین سال قبل از حدیبیه نازل شده، فخر رازی پاسخی دارد که زمینه‌ای برای اینگونه اشکالها باقی نمی‌گذارد: «و یمکن أن یجاب عنه بأن ما کان فی معلوم اللّه تعالی کان کالواقع» (مفاتیح الغیب، ج 6، ص 390) [82] وی میگوید: «وَ صد عن الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ من عند المسجد الحرام فذلک صدهم، و ذلک أنهم أخرجوا النبی- صلی اللّه علیه و سلم- و أصحابه من مکة » (تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج 1، ص 186) [83] وی می‌گوید: « فأعلمهم اللّه أن الکفر باللّه و بالمسجد الحرام و هو أن اللّه جعل المسجد للمؤمنین و لعبادتهم إیاه فیه فجعلوه لأوثانهم و منعوا المسلمین منه فکان ذلک کفرا بالمسجد الحرام» (أحکام القرآن، ج 1، ص 147) [84] وی می‌گوید: «وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ مخفوض بقوله: یسألونک عن القتال و عن المسجد» (معانی القرآن، ج 1، ص 141) [85] صحنه‌ای از روزهای بعد از بدر که واقدی بیان کرده این کینه را توصیف می‌کند: « چون بنی نضیر به خیبر رسیدند، حییّ بن اخطب، و کنانة بن ابی الحقیق، و هوذة بن حقیق، و هوذة بن قیس وائلی که از خاندان بنی خطمه و از قبیله اوس بود، و ابو عامر همراه ده دوازده نفر دیگر به مکه رفتند تا قریش و پیروان آنها را به جنگ پیامبر (ص) تحریض و ترغیب کنند. آنها به قریش گفتند: ما با شما خواهیم بود تا محمد را از پا درآوریم. ابو سفیان گفت: آیا فقط انگیزه شما همین است، و به این منظور به مکه آمده‌اید؟ گفتند: آری، آمده‌ایم تا با شما درباره دشمنی با محمد و جنگ با او همپیمان شویم و بر این کار سوگند بخوریم. ابوسفیان گفت: درود بر شما، خوش آمدید! محبوب ترین مردم در نظر ما کسی است که ما را در ستیزه با محمد یاری کند.» (ترجمه مغازی واقدی، ص330) [86] بقول ابن شهر آشوب تعداد سپاه مشرکان در جنگ احزاب هیجده هزار و بگفتۀ مسعودی بیست و چهار هزار بوده است. (مناقب، ج 1، ص 197؛ التنبیه و الاشراف، ص 216) [87] وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلیمٍ (32) وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ (33) [88] ما با نظر مرحوم علامه طباطبائی اتفاق داریم که آیه 34 با آیات ماقبل آن مرتبط نمی‌باشد. (المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 73-72). کسانیکه آنها را مرتبط می‌دانند در تفسیر آیات به زحمت افتاده‌اند. صاحب تفسیر من وحی القرآن هرچند که وی «صد» در این آیه را بدرستی معنی کرده نمی‌نوانسته است به نتیجه روشن و صریح برسد: «وَ ما لَهُمْ أَلَّا یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ. ربما کان هذا التأکید علی عذاب اللَّه لهم ناشئا من استحقاقهم للعذاب، لولا وجود رسول اللَّه بینهم. و لکن اللَّه یؤخر عذابهم إلی یوم القیامة، فقد صدوا عن المسجد الحرام کل المؤمنین، فهم کانوا یضطهدونهم فی مکة، و یمنعون من کانوا خارجها من المجی‏ء إلیها للحج و العمرة. و قد فسر البعض العذاب هنا بالقتل الذی نزل بهم فی معرکة بدر و غیرها، و یؤید ذلک أن اللَّه عبّر عن القتل بالعذاب فی قوله تعالی: قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ [التوبة: 14]، و لکن هذا غیر واضح من سیاق الآیة و اللَّه العالم.» (تفسیر من وحی القرآن، ج 10، ص 377). نیز نک.: مجمع البیان، ج 4، ص 829؛ تفسیر کوثر، ج 4، ص 364. [89] تفسیر نمونه، ج 7، ص 156. مانند همیشه، تفصیلی ترین و مرتب ترین گزارش آرا در تفسیر آیه از طبری است. (جامع البیان، ج 9، ص 154-157). [90] تفسیر الصافی، ج 2، ص 298؛ تفسیر کنز الدقائق، ج 5، ص 335. [91] تفسیر القمی، ج 1، ص 277؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 683. [92] بیهقی بابی مفصل به این عنوان باز کرده‌است: «باب نزول سورة الفتح مرجعهم من الحدیبیة و ما ظهر فی وعد اللّه جل ثناؤه فی تلک السورة من الفتح و المغانم، و دخول المسجد الحرام، و دعاء المحلقین من الأعراب..الخ.» (دلائل النبوة، ج 4، ص169-154). نک: الطبقات الکبری، ج 2، ص80؛ أنساب الأشراف، ج 1، ص350؛تفسیر القمی، ج 2، ص314؛ أسباب النزول، ص397-398؛مجمع البیان، ج 9، ص166؛ المنتظم، ج 3، ص270؛ البدایة و النهایة، ج 4، ص164؛ إمتاع الأسماع، ج 1، ص299-300؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 4، ص9؛ تاریخ الخمیس، ج 2، ص24 النص و الاجتهاد، ج 1، ص 185؛ شرح الشفا، ج 1، ص129؛ مکاتیب الرسول(ص)، ج 3، ص97؛ الصحیح من سیرة النبی (ط-قدیم)، ج 7، ص125، ج 8، ص 306؛ [93] تاریخ الأمم و الملوک، ج 2، ص621؛ إمتاع الأسماع، ج 1، ص276؛ جوامع السیرة النبویة، ص164. [94] أنساب الأشراف، ج 1، ص349؛ تاریخ الخمیس، ج 2، ص16؛ إمتاع الأسماع، ج 1، ص275 (مقریزی میگوید : «خرج من المدینة یوم الاثنین لهلال ذی القعدة. هذا هو الصحیح، و إلیه ذهب الزهری، و قتادة، و موسی بن عقبة، و محمد بن إسحاق، و الواقدی، و اختلف فیه علی عروة بن الزبیر، فعنه: خرج رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و سلّم إلی الحدیبیّة فی رمضان، و کانت الحدیبیّة فی شوال، و عنه أنها کانت فی ذی القعدة من سنة ست. »). [95] متن صلحنامه بروایت واقدی چنین است: «باسمک اللهم، این پیمان صلحی است که محمد بن عبد الله و سهیل بن عمرو بسته‌اند، و صلح کردند که جنگ تا ده سال متوقف باشد، و در آن مدت مردم در امان باشند و مزاحم یک دیگر نباشند، و نسبت به یک دیگر خیانت نکنند و سرقت و غارتی انجام ندهند، و کاری به یک دیگر نداشته باشند، هر کس دوست داشته باشد که به آیین و پیمان محمد درآید آزاد باشد، و هر کس مایل باشد به آیین و پیمان قریش در آید آزاد باشد، هر کس از قریش که بدون اجازه ولی خود پیش محمد بیاید او را برگرداند، و اگر کسی از اصحاب محمد به قریش پناهنده شود، او را برنگردانند، و محمد امسال را برگردد و سال آینده همراه یاران خود باز گردد، و فقط سه روز اقامت کند، و هیچ گونه اسلحه‌ای جز همان مقدار که برای مسافر ضروری است همراه نیاورد، و باید که شمشیرها در غلاف باشد».ترجمه مغازی واقدی،متن، ص462. برای روایات مختلف از متن این صلحنامه و مصادر آن نک: مکاتیب الرسول(ص)، ج 3، ص77-80؛ نیز نک: الطبقات الکبری، ج 2، ص77؛ تاریخ طبری، ج 2، ص634؛ إمتاع الأسماع، ج 1، ص295؛ السیرة الحلبیة، ج 3، ص30؛ جوامع السیرة النبویة، ص165. [96] وجود آیات اکمال دین (مائده 3) و تبلیغ (مائده 67) در آن سوره و شواهد تاریخی که حاکی از نزول این آیات در روز غدیر (18 ذی حجۀ سال دهم)، یعنی قریب به سه ماه قبل از رحلت پیامبر (ص)، دلیل محکمی است بر این که سورۀ مائده بعد از سورۀ توبه نازل گردید. چون نزول سورۀ توبه در شوال سال نهم (یعنی در سالی که آن را عام الوفود نامیده‌اند) و بعد از برگشت پیامبر (ص) از تبوک بوده، و قرائت آن در مراسم حج آن سال بوسیله جناب امیر (ع) از مسلمات تاریخ اسلام است. نیز سیوطی در در المنثور، ج‏2، ص 252 چندین منابع برای روایات عایشه و دیگران را ذکر می‌کند که حاکی از آن است که سوره مائده آخرین سوره قرآن است، و در حجة الوداع بین مکه و مدینه نازل گردید و اینکه چیزی از آن منسوخ نشده است. روایات مشابهی در تفسیر برهان، ج‏2، ص 214 ار امیر المؤمنین (ع) و امام باقر (ع) آمده مبنی بر اینکه مائده آخرین سوره و دو سه ماه قبل از وفات پیامبر (ص) نازل شده است و اینکه نسخی در آن صورت نه گرفته. مرحوم علامه طباطبائی بعد از نقل روایاتی مبنی بر اینکه سورۀ نصر آخرین سوره است که بر پیامبر نازل شد می‌فرمایند: أقول: لعل المراد به أنها آخر سورة نزلت تامة کما قیل.( تفسیر المیزان، ج 20، ص 216) مصنفان شیعی تفاسیر آلاء الرحمن (ج‏2، ص 144) و المیزان (ج5، ص 157)، و مصنف سنی تفسیر بحر المحیط (ج‏4، ص 393) می‌گویند: متفق علیه است که مائده آخرین سورۀ قرآن است. از تفاسیر و منابع قدیم و جدید که آخرین سوره بودن مائده را تایید می‌کند عبارت اند از: تأویل مشکل القرآن، ص 221؛ أحکام القرآن (الجصاص)، ج‏4، ص 185؛‌ التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏3، ص 413 کشف و البیان، ج‏4، ص 93؛ معالم التنزیل، ج‏2، ص 69 متشابه القرآن و مختلفه، ج‏2، ص 229؛ مجمع البیان، ج‏3، ص 231؛ مفاتیح الغیب، ج‏12، ص 452؛ الجامع لأحکام القرآن، ج‏3، ص 68 ، ج‏6، ص 30؛ نهج البیان، ج‏2، ص 190، 253؛ زبدة التفاسیر، ج‏2، ص 207؛ تفسیر الصافی، ج‏2، ص 104؛ مسالک الأفهام، ج‏3، ص 122؛ تفسیر المعین، ج‏1، ص 324؛ تفسیر نور الثقلین، ج‏1، ص 582؛ الوجیز فی تفسیر القرآن العزیز (عاملی)، ج‏1، ص 360؛ تفسیر کنز الدقائق، ج‏4، ص 21؛ روح المعانی، ج‏3، ص 253؛ تفسیر بیان السعادة، ج‏2، ص 120؛ الغدیر،ج‏8،ص 277؛ الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج‏2، ص 425؛ المیزان، ج‏20، ص 72؛ الفرقان، ج‏8، ص 8؛ فی ظلال القرآن، ج‏2، ص 832 ، ج‏2، ص 841؛ من هدی القرآن، ج‏2، ص 277؛ الموسوعة القرآنیة، خصائص السور، ج‏2، ص 209؛ الموسوعة القرآنیة، ج‏2، ص 33؛ التحریر و التنویر، ج‏5، ص 276؛ البیان فی تفسیر القرآن، ص 341؛ محاسن التأویل، ج‏3، ص 134؛ مقتنیات الدرر، ج‏4، ص 108؛ التفسیر الوسیط (طنطاوی)، ج‏4، ص 10؛ تفسیر من وحی القرآن، ج‏16، ص 60؛التفسیر لکتاب الله المنیر، ج‏3، ص 1؛ مواهب الرحمان ، ج‏10، ص 249؛ التفسیر الواضح، ج‏1، ص 473. [97] إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذی حَرَّمَها وَ لَهُ کُلُّ شَیْ‏ءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمینَ (نمل/ 91) [98] وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمینِ (تین/ 3)؛ وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدی‏ مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبی‏ إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (قصص/57)؛ أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ (سوره عنکبوت/ 67). [99] رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ (ابراهیم/37)؛ سُبْحانَ الَّذی أَسْری‏ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ (اسراء/1) [100] آیۀ پیشین و: فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ (قریش/3) [101] وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ (طور/4)، در صورتی که مقصود را کعبه بدانیم. [102] این پیام موضوع با ملازمات آن بعداً به صراحت در سوره های انفال و توبه بیان گردید: وَ ما لَهُمْ أَلاَّ یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ. وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاَّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (انفال 34-35). ما کانَ لِلْمُشْرِکینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدینَ عَلی‏ أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِی النَّارِ هُمْ خالِدُونَ. إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ لَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ فَعَسی‏ أُولئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدینَ (توبه/17-18) [103] إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ... الی وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهیمَ مَکانَ الْبَیْتِ ...الی وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً... الی لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ.... [104] وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً... الی رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَ أَرِنا مَناسِکَنا.... [105] مترجمان این عبارت را به «جایگاه اجتماع»، «محل اجتماع»، «محل گردهمایی»، «محل توجه»، «مرجع»، «محل رجوع و اجتماع»، «مرجع و بازگشتگاه»، «محل برگشت»، «محل بازگشت»، «جای بازگشت»، «محل بازگشت و عبادتگاه»، «جایگاه عبادت»، «مرجع و زیاتگاه»، «محل رفت و آمد»، «محل ثواب»، «جایگاه رسیدن به ثواب و پاداش»، «ثوابگاه»، «پناهگاه» مردم و «مرجع امر دین خلق» و «مرجع دین خلق» ترجمه نموده‌اند. [106] سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاس‏... الی وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرام‏.... [107] إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ .... [108] یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَواقیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ.... [109] وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ... الی وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ.... بگفته فخر رازی مفسران آنرا اولین آیه در باب حج می‌دانند (مفاتیح الغیب، ج‏5، ص 297)، و بقول نیشابوری، آنان در این باره اجماع دارند (تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج‏1، ص 536). ولی در عین حال رازی نزول آنرا در سال هفتم میداند (مفاتیح الغیب، ج‏5، ص 298)و نیشابوری نیز معتقد است که در عمرة القضا نازل شد (غرائب القرآن، ج‏1، ص 538). مفسر دیگری در ذکر ادله کسانی که معتقد به تراخی در حج اند می‌نویسد: « إن الحج فرض عام ست من الهجرة ، ولا خلاف أن آیة { وَأَتِمُّواْ الحج والعمرة للَّهِ } [ البقرة : 196 ] الآیة نزلت عام ست من الهجرة فی شأن ما وقع فی الحدیبیة من إحصار المشرکین رسول الله صلی الله علیه وسلم وأصحابه ، وهم محرمون بعمرة ، وذلک فی ذی القعدة من عام ست بلا خلاف » (أضواء البیان، ج 4، ص 389 در ذیل آیۀ حج/27؛ نیز نک: محاسن التأویل، ج‏2، ص 365) [110] وَ ما لَهُمْ أَلاَّ یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ... الی فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ. [111] إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً... الی فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ. [112] هُمُ الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ الْهَدْیَ مَعْکُوفاً أَنْ یَبْلُغَ مَحِلَّهُ... الی لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنینَ.... [113] وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَری‏ءٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ.... [114] ما کانَ لِلْمُشْرِکینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ ... الی أَجَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ.... [115] یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا.... [116] یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لاَ الْهَدْیَ وَ لاَ الْقَلائِدَ وَ لاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ.... [117] یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ... الی جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ.... [118] بگفتۀ آقای حجتی در اسباب النزول (ص 93): «امام صادق (ع) فرمود: «مسلمین در آغاز تصور می‏کردند که سعی میان صفا و مروه، ساخته و پرداخته افکار جاهلی و از جمله مناسکی است که مردمان جاهلی آنرا وضع کردند، لذا برای دفع این توهم آیه مذکور نازل گردید مبنی بر اینکه این کار بلامانع بوده و از شعائر الهی محسوب می‏گردد که باید حاجّ و معتمر آنرا انجام دهند». گویند: علت اینکه مسلمین و یا پاره‏ای از صحابه از سعی میان صفا و مروه احساس دشواری و از آن خودداری می‏کردند آن بود که بر روی کوه صفا بتی را نصب کرده بودند که «اساف» نام داشت، و بر روی کوه مروه بتی دیگر نهاده بودند که به «نائله» موسوم بود و هنگام طواف و سعی میان این دو کوه این دو بت را مسح می‏کرده و بر آنها دست می‏کشیدند. مسلمین به خاطر وجود این دو بت بر روی کوه صفا و مروه از سعی میان آن دو احساس گناه می‏نمودند.». نیز نک.: تفسیر طبری، ج 29، ص 93؛ أسباب نزول واحدی، ص 48-50؛ الکشف والبیان، ج 2، ص 26؛ مجممع البیان، ج 1، ص 440؛ تفسیر ابن کثیر، ج‏1، ص 341؛ در المنثور، ج1، ص 160. [119] به عنوان مثال گفته‌اند آیه «اتموا الحج... فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ» در سال ششم در حدیبیه نازل شد (محاسن التأویل، ج‏2، ص 365، فی ظلال القرآن، ج‏1، ص 193)، و نیز «فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ بِهِ أَذیً مِنْ رَأْسِهِ» در بارۀ کعب بن عجره در حدیبیه نازل شده است. (تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج‏1، ص: 172؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏2، ص: 134-139؛ أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص: 62؛ الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج‏2، ص: 101؛ تفسیر ابن أبی حاتم، ج‏1، ص: 338؛ الکشاف، ج‏1، ص: 241؛ الجامع لأحکام القرآن، ج‏2، ص: 382؛ تفسیر ابن کثیر، ج‏1، ص: 397؛البحر المحیط فی التفسیر، ج‏2، ص: 272؛ الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج‏1، ص: 213؛معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 248؛ لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج‏1، ص: 126؛ کنز العرفان فی فقه القرآن، ج‏1، ص: 289؛ تفسیر نور الثقلین، ج‏1، ص: 187؛ فتح القدیر، ج‏1، ص: 225) [120] برای روایات شیعه در این باره نک: کافی، ج2، ص 18- 23، ح 1، 2، 3، 5، 7، 8، 11، 14، ص 24، ح 4؛ ج 4، ص 62، ح 1، امالی صدوق ص 349، ح 404/14؛ خصال، 278، ح 21، ص 447، ح 47، فقیه، ج 2، ص 74، ح 1770، تهذیب، ج4، ص 151، ح 418؛ وسائل، ج 1، ص 14-29، ح 1-6، 8-39؛ مستدرک، ج 1، ص 69-74، ح 1-15. برای روایات اهل تسنن نک: مسند احمد، ج 2، ص 26، 93، 120، ج 4، ص 363، 364، صحیح بخاری، ج 1، ص 8، ج 5، ص 157، صحیح مسلم ج 1، ص 34، سنن ترمذی، ج 4، ص 119، سنن نسائی ، ج 1، ص 109، سنن الکبری بیهقی، ج 1، ص 358، چ 4، ص 81، 199. [121] وسائل الشیعة، ج 11، ص 7-32، ابواب 1-7. [122] صاحب جواهر می‌گوید:« ولاناقد بیننا أن حجة الاسلام علی الفور دون التراخی ، وهذه حجة » جواهر الکلام، ج 21، ص 388). نیز نک: مسائل الناصریات از شریف المرتضی، ج 1، ص 276، و النهایة، ج 56، ص 3؛ الخلاف، ج 3، ص 240، 350؛ المبسوط- الشیخ الطوسی، ج 1، ص 345، رسائل العشر الطوسی، ج 69، ص 1، تذکرة الفقهاء (ط.ج)، ج 8، ص 27)، مسالک الأفهام الشهید الثانی، ج 11، ص 310، روایات صریحی در بارۀ بالفور بودن فریضۀ حج از ائمه (ع) روایت شده است. [123] الموسوعة الفقهیة الکویتیة، ج 17، ص 24؛ الفقه علی المذاهب الخمسة، ج‏1، ص 191؛ فیض القدیر - ج 7، ص 1؛ عون المعبود - (ج 4، ص 135؛ عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج 14، ص 187؛ شرح النووی علی مسلم، ج 4، ص 212، مشکاة المصابیح مع شرحه مرعاة المفاتیح، ج 8، ص 618؛ تفسیر القرطبی، ج 4، ص 136، تفسیر النیسابوری، ج 2، ص 315، تفسیر البحر المحیط، ج 3، ص 331، جامع لطائف التفسیر، ج 15، ص 182) [124] شافعی اساسًا معتقد است صرف اوامر بدون قرائن دال بر فوریت نمی‌باشد. از جمله دلائل آنهای که معتقد به بالفور بودن وضیفۀ حج اند این است که اوامر دلالت بر فوریت می‌کند و مبادرت در طاعت ممدوح و تأخیر مذموم محسوب می‌شود. [125] اختلاف در بارۀ وجوب عمره نیز از همین جا نشأت می‌گیرد. [126] أحکام القرآن ابن عربی، ج‏2، ص 942؛ مجمع البیان، ج‏5، ص 46؛ معالم التنزیل، ج‏2، ص 346؛ الکشاف، ج‏2، ص 269؛ تفسیرابن کثیر، ج‏4، ص 133؛ تفسیر غرائب القرآن، ج‏3، ص 466؛ روح البیان، ج‏3، ص 383؛ محاسن التأویل، ج‏5، ص 353؛ بدائع الکلام فی تفسیر آیات الأحکام، ص 252. [127] أحکام القرآن جصاص، ج‏5، ص 64؛ التفسیر المنیر ، ج‏17، ص 198؛ تفسیر آیات الأحکام، ص 493. لذا روایت شده است که پیامبر (ص) در حجة الوداع فرمود «إنّ الزمان قد استدار کهیئته یوم خلق اللّه السماوات و الأرض». [128] أحکام القرآن جصاص، ج 5، ص 64) [129] الکافی ج : 4 ص : 245، 251؛ من‏لایحضره‏الفقیه ج : 2 ص : 237، 238؛ تهذیب‏الأحکام ج : 5 ص : 443، 458. [130] مرحوم سید شرف الدین در جواب یکی از سوال های معترض می گوید: «قال المغرور موسی جارالله: حج النبی صلی الله علیه وآله وسلم بعد الهجرة حجة واحدة، ویقول الإمام الباقر والإمام الصادق قد حج النبی بمکة مع قومه حجات عشرین حجة، فهل کان یحضر فی موسم الحج مع الناس؟ فأقول: من أنت یا هذا لتنکر علی سادة آل محمد أقوالهم، وتنتقد أفعالهم، ألا تربع علی ضلعک، وتتأخر حیث أخرک القدر، إن الباقر والصادق اعرف الناس بهدی جدهما، وأعلم الناس بسنته، والقول قولهم علی رغم کل خارج علیهم، أو ناصب لهم کائناً من کان، سلمنا انه صلی الله علیه وآله وسلم ما حج بعد الهجرة إلا حجة واحدة ـ هی حجة الوداع ـ فمن اخبرک یا مسکین بانه لم یحج قبلها مع قومه، وهو فی مکة لتنکر علی الامامین قولهما بذلک، وما یدریک لعله حج وهو بمکة عشرین حجة أو اکثر، وقد کانت مدة إقامته فیها ثلاثا وخمسین سنة، وما احمق هذا الرجل إذ یقول: وهل کان یحضر فی مواسم الحج مع الناس؟ وکیف یحج مع قومه ولا یکون حاضراً معهم؟ وما المانع من حضوره؟ نعوذ بالله من الخرف» (أجوبة مسائل جار الله، ج 7، ص 10) [131] به عنوان مثال نادرست بودن برخی روایات و تفاسیر درباره شأن نزول آیۀ 34 سورۀ انفال از مواردی است که باعث شبهاتی در بارۀ ترتیب آیات در سوره های قرآن شده است. ابن ابی الحدید در شرح یکی از حکم امبر المؤمنین (ع) می‌نویسد: «وَ ما لَهُمْ أَلَّا یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ أی و لأی سبب لا یعذبهم الله مع وجود ما یقتضی العذاب و هو صدهم المسلمین و الرسول عن البیت فی عام الحدیبیة و هذا یدل علی أن ترتیب القرآن لیس علی ترتیب الوقائع و الحوادث لأن سورة الأنفال نزلت عقیب وقعة بدر فی السنة الثانیة من الهجرة و صد الرسول ص عن البیت کان فی السنة السادسة فکیف یجعل آیة نزلت فی السنة السادسة فی سورة نزلت فی السنة الثانیة. و فی القرآن کثیر من ذلک و إنما رتبه قوم من الصحابة فی أیام عثمان‏» (شرح‏نهج‏البلاغة، ج 18، ص 241) [132] درباره تأثیر غزوۀ تبوک و عقب‌نشینی رومیان بر اذهان اعراب دکتر محمد حسین هیکل نوشته است: «لقد ترک هذا الانسحاب فی نفوس قبائل العرب المحتفظة بکیانها و بدینها أثرا عمقا، و ترک فی نفوس قبائل الجنوب بالیمن و حضرموت عمان أثرا أشدّ عمقا. أ لیس الروم هؤلاء هم الذین غلبوا الفرس و استردّوا منهم الصلیب و جاؤا به إلی بیت المقدس فی حفل عظیم، و فارس کانت صاحبة السلطان علی الیمن و علی البلاد المجاورة لها أزمانا طویلة! فإذا کان المسلمون علی مقربة من الیمن و من غیرها من البلاد العربیة جمعاء، فما أجدر هذه البلاد بأن تتضامّ کلها فی تلک الوحدة التی تستظلّ بعلم محمد، علم الإسلام، لتکون بمنجاة من تحکم الروم و الفرس جمیعا! و ماذا یضرّ أمراء القبائل و البلاد أن یفعلوا و هم یرون محمدا یثبّت من جاءه معلنا الإسلام و الطاعة فی إمارته و علی قبیلته؟! فلتکن السنة العاشرة للهجرة إذا سنة الوفود، و لیدخل الناس فی دین اللّه أفواجا، و لیکن لغزوة تبوک و لانسحاب الروم أمام المسلمین من الأثر أکثر مما کان لفتح مکة و الانتصار فی حنین و حصار الطائف.» (حیاة محمد صلی الله علیه و آله و سلم ،ص292)

دیدگاه ها برای “ حج و جهاد در قرآن و تاريخ صدر اسلام (2)

0 دیدگاه تایید شده
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد. پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد. پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.